در باغ شهادت

اندک اندک بعد جنگ دلها گرفت

باگناه کردن صفا از ما گرفت

اندک اندک کوچها بی نور شد

از اسامی شهیدان دور شد

اندک اندک جنگ نرم آغاز شد

باگناه درهای شهوت باز شد

اندک اندک بی حجابی باب شد

چادری شاگرد و بانوی فشن ارباب شد

چادری ها درمثل اُمّل شدند

موفشن ها در عوض چون گل شدند

اندک اندک اغتشاشی شد به پا

بی بصیرت ها شدند در آن رها

اندک اندک سینه ها شد تنگ تنگ

فتنه گرهامان شدند مردان جنگ

اندک اندک دشمنان رزل و پست

روز عاشورا شدند چون گرگ مست

روز عاشورا بجای هروله

دیده ام هر مرد و زن در هلهله

کوکجاست عمار آن مرد غریب

تا نگوید أین عمار آن حبیب