بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

۵۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

نسیه و پول نقد داده میشود، فقط بقدر قوه...!!!

مرشد چلویی

در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران، دکان غذاخوریی بود که بالای پیشخوان دکانش نوشته بود؛ نسیه و پول نقد داده میشود، فقط بقدر قوه...!!!
و هر وقت کودکانی که برای بردن غذا برای صاحبکارشان می آمدند لقمه ایی چرب و لذیذ از گوشت و کباب و ته دیگ زعفرانی درست میکرد و خود با دستانش بر دهان آنها میگذاشت و میگفت مبادا صاحبکارش به او از این غذا ندهد و او چشمش به این غذا بماند و من شرمنده خدا بشم!!!...
او بهترین کاسب قرن حاج میرزا عابد نهاوندی بود معروف به "مرشدچلویی" پیر مردی بلند قامت با چهره ایی بسیار نورانی و خوشرو و با محاسنی سفید...
خدا رحمتش کنه...
چقدر در این دوره نیاز داریم به اینجور انسانها...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

مگر علی هم مسلمان بود؟!!

روزی علامه امینی صاحب کتاب ارزشمند الغدیر، باجمعی نشسته بودند که یکی از روحانیون اهل سنت، اجازه ورود خواستند تا سوالی مطرح کنند.
پس از اینکه به حضور آمدند عرض کردند:
جناب شیخ ما معتقدیم علی (ع) خلیفه چهارم راشدین است و شما معتقدید اولی آنها.
مگر نه اینکه علی ( ع) مسلمان و پیرو رسول خدا بوده است پس اصرار شما به ارجحیت او نسبت به سه خلیفه قبلی چیست؟
علامه جواب داد: مگر علی هم مسلمان بود؟!!
همه سکوت کردند، عالم سنی گفت یعنی چه؟ خب معلوم است که مسلمان بود،
علامه گفت: نه من فکر میکنم که علی اصلا مسلمان نبود!!
مجددا عالم سنی گفت: چه میگویی شیخ؟ منظورت چیست؟
علامه گفت: مگر نه اینکه در قران آمده است
(و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا)،،
اگر درب خانه مسلمانی را زدید و باز نکرد برگردید،، ولی تا انجا که من میدانم عمر با لگد درب خانه را شکست و پهلوی دختر رسول خدا را که پشت در بود شکست!!
آیا به نظر شما علی و فاطمه و اهل بیت خانه رسول خدا مسلمان بودند؟؟؟!
در این هنگام عالم سنی سر به زیر افکند و بی هیچ صحبتی مجلس را ترک کرد..

یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

روزی دهنده مهربان

از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟
گفت:آن خدایی که فرشته مرگش ، مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند، چگونه فرشتگان روزیش مرا گم میکنند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

خاک بهشت

ﻣﻌﻠﻤﯽ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ‌ﺁﻣﻮﺯﺵ ﮔﻔﺖ: ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺧﺎﮎ ﻧﯿﺎﻭﺭﯼ، ﻧﻤﺮﻩ‌ﯼ ﮐﺎﻣﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻫﻢ! ﺷﺎﮔﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ! ﺍﮔﺮ ﺧﺎﮎ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﺮﻩ‌ﯼ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽ‌ﺩﻫﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﺩﺍﻧﺶ‌ﺁﻣﻮﺯ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻣﺸﺘﯽ ﺧﺎﮎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻌﻠﻢ ﺁﻭﺭﺩ. ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ: ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﺍﺯ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﯼ؟! ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﮔﺎﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺁﻭﺭﺩﻡ! ﻭ ﻫﻤﺎﻥ‌ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﯼ، ﺑﻬﺸﺖ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﺮﯾﺴﺖ ﻭ ﻧﻤﺮﻩ‌ﯼ ﮐﺎﻣﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ.

تقدیم به مادر گیتی خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

سلام! کلید حل مشکلات در دستان توست...! دریاب ما را...!‌‌‌

مادر شروع به اتو کشیدن لباس ها می کند و من خیره به چروک آن ها می شوم!‌‌
خط خطی های سیاه و سفید کاغذ زندگی مان به این راحتی ها پاک نمی شود مگر با پاک کنی از جنس محبت شما...!‌‌
خلاصه، ما از دوری شما نَم برداشته ایم، چروک شده ایم...!‌‌
هیچ پاک کننده ای توان یاری ما را ندارد‌‌‌‌
سلام! کلید حل مشکلات در دستان توست...! دریاب ما را...!‌‌‌
‌‌

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

جام زهر شیرین

جام زهر شیرین

مقداد از نوجوانی به رسول اکرم روی آورد،با پیام او اشنا شد و ایمان به خدا را از پیامبر اموخت.مقداد فهمید که عاطفه اش را باید خرج چه کسی کند؛ محبت و غضب را باید کجا بکار گیرد.

او خوب می دانست که چگونه با حضرت علی ع هماهنگ باشد. اگر چه محب علی ع بود ، اما این محبت و عاطفه را در زمینه اطاعت و تسلیم معنا می کرد. او صبورانه تسلیم موضع گیری علی ع ، مظلومیت و مصیبت او بود.

روزی که ریسمان در گردن علی ع انداخته بودند و حضرت را به مسجد میکشاندند ، لحظه ای شک نکرد که چرا فاتح خیبر ساکت است و اقدامی نمی کند.همراه با سکوت علی ع او هم به سکوت جام زهر می نوشید .قبض بر دسته شمشیر و چشم در چشم علی ع داشت و انتظار می کشید تا چه زمانی علی ع فرمان دهد و او اجرا نماید.

**وقتی میگویند علی زمانه ات را دریاب ، باید مقداد گونه رفتار کنی .چشم در چشم مولا و آماده برای امرش،نه یک قدم جلوتر و نه یک قدم عقب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

کرم ابریشم را دیده ای؟

کرم ابریشم را دیده ای؟

ابتدا یک زندگی محدود را در تنگنای پیله تجربه می کند و اگر در محیط مناسب نگه داری شود و خوب تغذیه کند،اندک اندک رشد میکند.بعد از ان زندان پیله را می شکافد و شکوفا می شود؛شکوفایی و رشد کرم ابریشم ، این است که تبدیل به پروانه شود و به طبیعت راه یابد.این زندگی با ان زندگی ، زمین تا اسمان با هم فرق دارد.

**نکته درینجاست که زندگی انسان نیز همین گونه است .ایا ما هم از پیله به در آمده ایم؟...

و یا پرواز تا ابدیت را آغاز کرده ایم؟...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

با ارزشترین چیز دنیا !!!

توبه

 روزی فرشته ای از فرمان خدا سرپیچی کرد وبرای پاسخ دادن به عمل اشتباهش در مقابل تخت قضاوت احضار شد. فرشته از خداوند تقاضای بخشش کرد. خداوند با مهربانی نگاهی به فرشته انداخت وفرمود:من تورا تنبیه نمیکنم، ولی تو باید کفاره گناهت را بپردازی. کاری را به تو محول میکنم،به زمین برو وبا ارزشترین چیز دنیا را برای من بیاور.
فرشته خوشحال از اینکه فرصتی برای بخشوده شدن دارد به سرعت به سمت زمین رفت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

زیباترین الکی...

زیباترین الکی که خوندم :

ﻧﮕﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻧﮕﺎﻫﺖ، اﻟﮑﯽ
ﻣﺜلاً رﻓﺘﻪ ﺯ ﺳﺮ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯾﺖ، ﺍﻟﮑﯽ!
.
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺻلاً ﭼﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﻣﯿﺎﯾﯽ ﯾﺎ ﻧﻪ
ﻣﺜلاً ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﻫﺎﯾﺖ، ﺍﻟﮑﯽ!
.
ﻫﺮﺷﺐ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺧﻮﺷﯽ ﺍﻭﻝ ﺷﺐ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺑﻢ
ﻣﺜلاً ﻏﻢ ﻧﺸﺪﻩ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯾﺖ، ﺍﻟﮑﯽ!
.
ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﺯ قﺼﻪ ﯼ ﺗﻮ ﺑا ﺧﺒﺮﻧﺪ
ﻣﺜلاً ﻧﯿﺴﺖ ﺩﻟﻢ ﺍﻫﻞ ﺷﮑﺎﯾﺖ، ﺍﻟﮑﯽ !
.
ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﻭ ﻣﺘﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ
نگرانت نشوم ﻫﺮ ﺩﻭ سه ﺳﺎﻋﺖ، ﺍﻟﮑﯽ!

اللهم عجل لولیک الفرج

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

شیخ رجبعلی خیاط...قسمت سوم

شیخ رجبعلی خیاط

**بسم الله الرحمن الرحیم**

شیخ رجبعلی خیاط...قسمت سوم

غذای شیخ:

جناب شیخ دنبال غذای لذیذ نبود،بیشتر وقتها از غذای ساده، مثل : سیب زمینی و فرنی استفاده میکرد.سر سفره، رو به قبله و دو زانو می نشست و بطور خمیده غذا می خود، و گاهی هم بشقاب را بدست می گرفت همیشه غذا را با اشتهای کامل می خورد، و گاهی مقداری از غذای خود را در بشقاب یکی از دوستان که دستش می رسید می گذاشت. هنگام خوردن غذا حرف نمی زد و دیگران هم به احترام ایشان سکوت می کردند.اگر کسی او را به مهمانی دعوت می کرد با توجه ، قبول یا رد می کرد، با این حال بیشتر وقتها دعوت دوستان را رد نمی کرد.
از غذای بازار پرهیز نداشت، با این حال از تاثیر خوراک در روح انسان غافل نبود و برخی دگرگونیهای روحی را ناشی از غذا می دانست.یکبار که با قطار در راه مشهد می رفت، احساس کوری باطن کرد، متوسل شد، پس از مدتی به او فهماندند که : این تاریکی در نتیجه استفاده از چای قطار است.
ادامه دارد...

برگرفته شده از کتاب« کیمیای محبت» اثر (محمد محمدی ری شهری)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا