بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

۴۶ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

آفـــــــــــتــــاب... دهــــــــان روزه... گــــرمـای چــــــــهـــل درجــه... و حـــجـــاب...

بانــــــو ، امروز در آسمان وِلْ وِلــه ایی به پا کردی...

هنوز هم فرشته ها به تو مات و مبهوت نگاه میکنند و

درک نمیکنند تو چگونه تمام واژه های زیر را به این

زیبایی در کنار هم قرار دادی!؟

آفـــــــــــتــــاب...

دهــــــــان روزه...

گــــرمـای چــــــــهـــل درجــه...

و حـــجـــاب...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

خوشا گریه

خوشا گریه، نه این گریه
خوشا گریه ی یعقوب که نور بصرش رفت، چو روزی پسرش رفت...
خوشا قصه ی یعقوب که گرگان بیابانی و پیراهن خونین عزیزش همه کذب است...
خوشا چاه، همان چاه که یوسف به سلامت ز درش باز درآمد و نه یک قطره ی خون ریخت در آن جا و نه انگشت کسی گم شده آن جا و کنارش نه تلی بود نه تپه...و یعقوب ندیده است دمی یوسف در چاه...
خوشا قصه ی یعقوب، که گودال ندارد و آه از دل آن خواهر غم دیده که از روی تلی دیده که «الشّمر ...»
عجب مجلس گرمی شده این جا......
همین کنج اتاقم که به جز من و به جز روضه ی ارباب، کسی نیست و انگار که عالم همه جمعند همین جا و انگار که این پنجره و فرش و در و ساعت و دیوار...
گرفتند دمِ حضرت ارباب:"حسین جان"
صلی الله علیک یا ابا عبدلله

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺎ ﻃﺎﻭﻭﺱ ﯾﻤﺎﻧﯽ

بسم الله الرحمن الرحیم

ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺎ ﻃﺎﻭﻭﺱ ﯾﻤﺎﻧﯽ

ﺭﻭﺯﯼ حضرت ﺍﻣﺎﻡ محمد ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺑﺎ ﺍﺻﺤﺎﺑﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻃﺎﻭﻭﺱ ﯾﻤﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻭﺍﻧﺶ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ‏« ﺁﯾﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯽﺩﻫﯿﺪ ﺳﺆﺍﻝ ﮐﻨﻢ؟‏»
ﺍﻣﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ :‏
ﺑﻠﻪ، ﺑﭙﺮﺱ

ﻃﺎﻭﻭﺱ ﭘﺮﺳﯿﺪ :‏
« ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳﻮّﻡ
ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻼﮎ ﺷﺪﻧﺪ؟‏»

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

سنبل غیرت ما چادر مشکین تو بود

روزهای اول جنگ، شهر اشغال شده هویزه...
دختر جوانی را به همراه مادرش به مقر بعثی ها می آورند.
یکی از مسئولین بعثی (ستوان عطوان) دستور می دهد دختر را به داخل سنگرش بیاورند
مادر را بیرون سنگر نگه می دارند...
لحظه ای شیون مادر قطع نمی شود
دقایقی بعد بانوی جوان با حالتی مضطرب، دستان خونی و چادر و لباس پاره شده سراسیمه از داخل سنگر به بیرون فرار می کند

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

تقدیم به همه آنهایی که بی‌توقع مهربانند.

ﮔﻠﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺰﻭﺍﯼ ﺟﻨﮕﻞ ﻣﯽرﻭﯾﻨﺪ، ﻋﻄﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻣﯽکنند.
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ آنجا ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ آنها ﻗﺪﺭﺩﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ، ﭼﻪ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﭼﻪ ﻧﮕﺬﺭﺩ.
ﻣﻌﻄﺮ ﺑﻮﺩﻥ، ﻃﺒﯿﻌﺖ ﮔﻞ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ و بی‌هیچ توقعی لبخند ﻣﯽزنند و داشتەهایشان را ﻣﯽبخشند، و مهربانند.
تقدیم به همه آنهایی که بی‌توقع مهربانند.
سرمشق این نوع خصلت پیامبر گرامی حضرت محمد (ص) میباشد .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

مجلس ترحیم خودم

مجلس ترحیم خودم
============
آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را می دیدم
همه آنها که نمی دانستم
عشق من در دلشان ناپیداست

واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
از همه خوبیها
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر

سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
"مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم"

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا