بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

۲۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

وقت اضافه

سلام دوستان و همراهان گرامی...

ان شاالله ازین به بعد از پستهای پیج اقای شهاب افشار در مطالب وب استفاده میکنیم.امیدوارم مثمر ثمر واقع بشه.

بازی ایران و آرژانتین و یادته ؟
گفتیم داور سوت و بزنه
ما گل و خوردیم ..
بازی که شروع شد و رفتیم جلو
دیدیم نه ... مث اینکه میشه
از آرژانتین هم تو نیمه اول گل نخورد ..
نیمه دوم هم تلاش کردیم دیر تر گل بخوریم !
ولی گل نخوردیم !
چرا ؟
چون حواسمون بود قراره گل بخوریم ،
بالاخره آرژانتینه ها .. مسی داره !
کی گل و خوردیم ؟
اون وقتی که فک کردیم بازی تموم شده !
تو وقت اضافه ‌..
نفس هم برای بهم ریختن ات برنامه داره ..
دم به دقیقه نمیاد پیشنهادای طلایی بده
یه هفته بات همراهی میکنه ،
وقت اضافه ضربه شو میزنه میره ...
حواست باشه قراره از نفس بخوری !
نگو من دو نیمه رو بردم !
ما غالب ضربه هامونو تو وقت اضافه میخوریم ..
حواست به وقت اضافه ها باشه

inestagram:shahab_afshar_ir

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
بنده خدا

پله های صعود و سقوط

گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد.  در همین حین چند شکارچی قصد او کردند. گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کردو نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:  دریغ پاهایم که ازان ها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند !

چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها گله مندیم و ناشکر پله ی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم  مایه ی سقوطمان باشد.

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
بنده خدا

پنجره

مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند. پنجره های اتاق باز نمی شد. نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آن را باز کند. با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد، و سراسر شب را راحت خوابید. صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است! او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود!

افکارتان زندگی شما را می سازند؛ مواظب افکارتان باشید.

فلورانس اسکاول شین

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
بنده خدا

معرفی پیج اینستاگرامی...

چند قدم با خدا...

باید یه وقتی هم بیاد که بگی،الان که نه...

الان با خدا قرار دارم!

باشه برای بعد...

***********************

سلام همراهان عزیز...

امروز میخوام یه پیج عالی رو در اینستاگرام معرفی کنم.خودم که از خوندن دست نوشته هاش لذت بردم،ان شاالله مقبول شما هم قرار بگیره...در ضمن متن بالا هم از بنر این پیج کپی کردم.

ادرس این صفحه در اینستاگرام  SHAHAB_AFSHAR_IR

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا

خدا هست...

ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ:ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ....
ﻧﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻭ ﻧﻪ ﺩﻩ ﺑﺎﺭ ... ﮐﻪ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ
" ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ "
ﺳﺮ ﺁﻥ ﺳﻔﺮﻩ ی ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ
" ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ "
ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔﻠﯽ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﮔﻔﺖ :
" ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ "
ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﻪیﺧﺴﺘﮕﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﻬﺎ ، ﺳﺮ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ :
" ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ "
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺭﻓﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ .....!
ﮔﻮﺷﻪ ﺗﯿﺮﻩ آن ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺩ
" ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ "

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

چروک

مادربزرگم همیشه میگفت:

عزیز بهترازجانم
هر وقت،
خواستی «پارچه‌ای» بخری؛
آنرا در دست «مچاله کن» و بعد رهایش کن،
اگر «چروک» برنداشت، «جنس خوبی» دارد.
«آدم‌ها»، نیز «همینطورند!»،
«آدم‌هایی» که بر اثر «فشارها»،
و «مشکلات»، «اخلاق، و رفتارشان»
عوض می‌شود،
و «چروک» بر میدارند،!
اینها «جنس خوبی» ندارند،
و برای «رفاقت»، «معاشرت»، «مشارکت»، «ازدواج» و «اعطای مسئولیت به ایشان»،
به هیچوجه «گزینهٔ مناسبی» نخواهند بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

دوخبر یکی شیرین و دیگری تلخ.

سلام دوستان و همراهان عزیز...

امروز دو خبر شنیدم یکی شیرین و دیگری تلخ...

اولین خبر اینکه شنیدم قاری بزرگ و بین المللی قران استاد راغب مصطفی غلوش به دیار باقی شتافتند...گریه

نمیدونم دیگه کسی میاد که جای این بزرگوار رو بگیرن یا نه!

خدایش بیامرزد...

**********************

و اما خبر دوم که بی اندازه باعث مسرت شد، این بود که شهرک های شیعه نشین نبل و الزهرا بعد از سه سال محاصره داعش به دست مدافعان حرم و ارتش سوریه ازاد شدند.تبریک میگم این مقاومت بی نظیر و پیروزی شیرین رو .

"جاء الحق و زهق الباطل"

حق پایدار است

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا

نارگیل

وقتی انسان برای اولین بار نارگیل سفت را برداشت ،هرگز فکر نمی‌کرد میان قالب قهوه ای رنگ آن ، شیره ای خوش طعم و بو و جسمی سفید و پر خاصیت باشد.

برای "باز کردن اندیشه"،  خود را باید "شکست" ...

عقاید و باورهای خود را ، احساس خود را، باید روزنه های "نو" را باز کرد تا از قالب کهن و بی منطق و عادتی محیط گریخت...!

هیچ گاه مانند یک نارگیل بسته نمان"با ذهنی نو، جهانی نو بساز"چقدر زیبا می توان زندگی کرد وقتی می توان "معمار زندگی" خود بود.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

سنگریزه

سنگریزه" ریز است و ناچیز ...
اما اگر در جوراب یا کفش باشد ،
ما را از راه رفتن باز می‌دارد !
در زندگی هم ؛ بعضی مسائل ریزاند و ناچیز ...
اما مانع حرکت به سمت خوبی ها و آرامش ما میشوند !
بی احترامی یا نامهربانی به والدین ؛
نگاه تحقیرآمیز به فقرا ؛
تکبر و فخرفروشی به مردم ؛
منت گذاشتن هنگام کمک کردن ؛
نپذیرفتن عذر خطای دوستان ؛
بخشی از سنگریزه های مسیر تکامل ما هستند !
آنها را بموقع کنار بگذاریم ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

تا دختر نَگِه مـیـو ، پسر نمیگه بـیـو . . . !!

تا دختر نَگِه
 مـیـو

پسر نمیگه
 بـیـو  . . . !!

تا دختر حریم شخصی اش رو
وارد پیج ش نکنه !
تا دختر شوخی ها و طنازی هاش
رو عمومی نکنه !
تا دختر پیجش رو البوم عکس شخصی
نکنه !
و . . .
هر پسری هر حرفی نمیزنه!
هر مدل پیشنهادی نمیده ! .

تا دختر چراغ سبز نشون نده عکس العمل های نامناسب جنس مخالف رو نمیبینه ! .

تا دختر نگه بله هیچ پسری نمی تونه باهاش چت کنه
هیچکس نمی تونه شماره بده
هیچکس نمی تونه سر قرار ببرتش
هیچکس نمی تونه ازش عکس درخواست کنه
و. . .
تا دختر نگه بله هیچکس نمی تونه با آبروش بازی کنه

هیچکس !

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا