خدایا!
دلهای ما را بشکن چون خودت گفتی......
انا عند قلوب المنکسره
خدایا!
دلهای ما را بشکن چون خودت گفتی......
انا عند قلوب المنکسره
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﻻﻧﺎ،
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺑﺰ ﭼﺎﻻﻙ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ
ﺑﭙﺮﺩ ﻧﺸﺪ ﻛﻪ ﻧﺸﺪ .
ﺍﻭ ﻣﻲﺩﺍﻧﺴﺖ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﺰ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﻳﻚ ﮔﻠﻪ
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺑﺰ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ .
ﻋﺮﺽ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻗﺪﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﻴﻮﺍﻧﻲ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ
ﺑﮕﺬﺭﺩ … ﻧﻪ ﭼﻮﺑﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻧﺶ ﻣﻲﺯﺩ ﺳﻮﺩﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﻧﻪ
ﻓﺮﻳﺎﺩﻫﺎﻱ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ .
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻣﻲﮔﺬﺷﺖ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﭘﻴﺶ
ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﭼﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻲﺩﺍﻧﻢ . ﺁﻧﮕﺎﻩ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ
ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺁﺏ ﺯﻻﻝ ﺟﻮﻱ ﺭﺍ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﻛﺮﺩ .
ﺑﺰ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﺏ ﺟﻮﻱ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻥ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﻲ ﺍﻭ
ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻠﻪ ﭘﺮﻳﺪ .
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪ . ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻪ ﺗﺄﺛﻴﺮﻱ
ﺩﺍﺷﺖ؟
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﻭ ﺣﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﻲﺩﻳﺪ
ﮔﻔﺖ :
ﺗﻌﺠﺒﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻣﻲﺩﻳﺪ، ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺎ
ﺭﻭﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ .
ﺁﺏ ﺭﺍ ﻛﻪ ﮔﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﭘﺮﻳﺪ .
ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﻭ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺗﺎ
ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻕ
ﺭﻗﺺ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ “ ﺧﻮﺩ ” ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ
ﭘﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﺮﮐﻨﯽ
ﺭﻗﺺ ﻭ ﺟﻮﻻﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪ
ﺭﻗﺺ ﺍﻧﺪﺭﺧﻮﻥ “ ﺧﻮﺩ ” ﻣﺮﺩﺍﻥ. کنند.
هرگز هیچ روز زندگیت را سرزنش نکن !
روز خوب به تو شادی میدهد،
روز بد به تو تجربه،
و بدترین روز به تو درس میدهد ...!
فصلها برای درختان هر سال تکرار میشود،
اما فصلهای زندگی انسان تکرار شدنی نیست ...
تولد ... کودکی ... جوانی... پیری و دیگر هیچ ...
تنها زمانی صبور خواهی شد که صبر را یک قدرت بدانی نه یک ضعف!
آنچه ویرانمان میکند، روزگار نیست،
حوصله کوچک و آرزوهای بزرگ است ...!
روزگارتان خوش باد
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ،
ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﭼﺸﻢ ﮔﺸﻮﺩﻥ،
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ،
ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻡ
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ،
ﭼﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ،ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﯽ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﻮﺭﺕ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﮔﻨﺠﺪ
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ،
ﺯﯾﺮﺍ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ،ﺣﺎﺻﻞ ﺗﺠﺴﻢ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻣﻦ ﺧﯿﺮ ﻣﺤﺾ،ﺛﺮﻭﺗﯽ ﻻﯾﺰﺍﻝ،ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻏﯿﺮ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﻃﺎﻟﺒﻢ،
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﺘﺮﺳﻢ ....
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺑﺮﮐﺖ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺘﻢ .....
ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﺑﺎﺷﯿﻢ ....
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ﺳﭙﺎﺱ ....
ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﺴﺘﯽ ﻧﻮﺍﺯﺷﻢ ﮐﺮﺩ
ﺳﭙﺎﺱ که دیروز از کسی بابت هیچ چیز توقعی نداشتم. و دیگران را قضاوت نکردم.
هر قدر سنم بیشتر میشود کمتر به قضاوت مردم در مورد خودم اهمیت میدهم.
از این رو هر چقدر مسن تر میشوم بیشتر از زندگی لذت میبرم ...
حذف کردن آدمها از زندگیم به این معنی نیست که ،
از آنها متنفرم!!
معنای ساده اش این است که برای خودم احترام قائلم ...
هر کسی قرار نیست به هر قیمتی تا ابد با من بماند ...
لطف بسیار بزرگی در حق خودمان خواهیم کرد اگر کسانی که روحمان را،
مسموم میکنند را رها کرده و به آرامش پناه ببریم ...
زندگی به من آموخت که هر اشتباهی تاوانی دارد ،
وهر پاداشی بهایی ...
پنیر مجانی فقط در تله موش یافت میشود ...
مردم موهای صافشان را فر میزنند
و آنها که موی فرفری دارند مویشان را صاف میکنند
عدهای جلای وطن کرده به خارج میروند
و آنها که خارج هستند و نمیتوانند بازگردند برای وطن دلشان لک زده و ترانهها میسُرایند
مجردها میخواهند ازدواج کنند
متأهلها میخواهند طلاق بگیرند
عدهای با قرص و دارو از بارداری جلوگیری میکنند
و عدهای دیگر با دارو و درمان بهدنبال فرزنددار شــــدن هستند
لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ کمی چاق بشوند
و چاقها با مصرف قرص و دارو هر روز سعی در لاغر نمودن خود دارند و همواره حسرت لاغری را میکشند
شاغلان از شغلشان مینالند
بیکارها دنبال شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند
ثروتمندان از دغدغهی نداشتن صفا و خونگرمیِ فقرا مینالند
افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند
مردم عادی میخواهند مشهور شوند
سیاهپوستان دوست دارند سفیدپوست شوند
سفیدپوستان خود را برنزه میکنند
هیچکس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است:
"قدر داشتههایت را بدان و از آنها لذت ببر"
قانون های ذهنی میگویند خوشبختی یعنی "رضایت"
مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر،
مهم این است که از همانی که داری راضی باشى
ابوذر غفاری و عشق علی(ع)
روزی حضرت علی (ع) نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند: آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود: شما دو توهین به من کردید . اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید و دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من علی فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی علی عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه می کردند و می فرمودند: به خدایی که جان علی در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان عثمانی محکم بست سه شبانه روز بود او و خانواده اش هیچ نخورده بودند و از گرسنگی سنگ به شکم خود بسته بودند...
مواظب باشیم برای دو لقمه بیشتر؛علی فروشی نکنیم...
یا امیرالمؤمنین علی(ع)
در پناه مولا باشید
از افلاطون پرسیدند:
شگفت انگیزترین رفتار انسان چیست؟
پاسخ داد:
'از کودکی خسته می شود،برای بزرگ شدن عجله می کند و سپس دلتنگ دوران کودکی خود می شود.
ابتدا برای کسب مال و ثروت از سلامتی خود مایه میگذارد،سپس برای بازپس گرفتن سلامتی از دست رفته پول خود را خرج می کند.
طوری زندگی می کند که گویی هرگز نخواهد مرد و بعد طوری که گویی هرگز زندگی نکرده می میرد.
آنچنان زمان خود را صرف آماده شدن برای زندگی می کند که برای زندگی کردن وقت پیدا نمی کند.
آنقدر به آینده فکر می کند که متوجه ازدست رفتن امروز خود نیست .
شیوه آزمون موتور سواری جهت دریافت گواهی نامه را دیده اید ؟
چند قطعه سنگ با فاصله های کم بر روی یک خط قرار می دهند و آن گاه از متقاضیان گواهینامه می خواهند که به صورت زیگزاگ از میان آن ها به گونه ای حرکت کنند که هیچ برخوردی با سنگ ها نداشته باشند.
هر سنگ اگه چه یک مانع است ، اما گذر از کنار هر یک از آن ها به شرط عدم برخورد، امتیازی برای موتور سوار است .
حال مزاحمت ها و موانع زندگی درست شبیه همان پاره سنگ ها در مسیر موتور سوار است که گذر از کنار هر کدام می تواند آدمی را ممتاز و متمایز سازد و در عین حال هم می تواند آدمی را زمین زده و مردود و مطرود دستگاه حق سازد .
آن چه در بیرون و جهان خارج اتفاق می افتد چه خوب و وچه بد ، هم می تواند زمینه رشدو ارتقای آدمی را فراهم کند و هم می تواند آدمی را زمین زده و مایه ی سقوط او باشد .
و طبیعی است کسی که اهل ریاضت و تمرین باشد راحت از کنار آن ها عبور می کند و کسی که چنین نباشد به حتم و یقین ساقط می شود .
و باز هم می بینیم که ریشه سقوط در خود آدمی است و نباید آن را در جایی دیگر جست و جو کرد .
کتاب مثل شاخه های گیلاس
یکی از پیامبران گفت : پروردگارا ! زبان مردم را از من بازدار و پروردگار به او وحی فرستاد که این ، چیزیست که برای خویش قرار ندادم . چگونه برای تو قرار دهم ؟
کشکول شیخ بهایی