پیشرفته ترین رایانه در جهان ..در نهایت
یک اختراع"عالی"است نه یک موجود"
متعالی"....پس در کنار مهارت و دانش
وفنی که می آموزی....به تربیت معنویت
اهمیت بده....تا یک موجود متعالی باشی
نه یک اختراع عالی!.....
پیشرفته ترین رایانه در جهان ..در نهایت
یک اختراع"عالی"است نه یک موجود"
متعالی"....پس در کنار مهارت و دانش
وفنی که می آموزی....به تربیت معنویت
اهمیت بده....تا یک موجود متعالی باشی
نه یک اختراع عالی!.....
الهی!...
کجا این دل شکسته را جز نگاه تو درمانی است
و کجا این دل تشنه را جز ابر احسان تو بارانی
ای زیبای زیبادوست!
ای دلربای دلکش آفرین!
ای معبودم!..
چه لذت بخش است گذر نسیم یاد تو بر دل ها،
چه زیباست پرواز خاطر تو بر قلب ها،
وچه شیرین است پیمودن اندیشه در جاده غیب ها به سوی تو،
سبحانا!...
"ای یگانه محبوب بی ریا"
در کنارمان گیر و دامنت را پناه جاودانه مان ساز؛
بار الها!...
تو را سوگند به رحمت بی منتهایت،
اجابت کن دعاهای بندگانت را...
الهی آمین.
شهریور عاشق اناربود
اما هیچ وقت حرف دلش رابه انار نزد
اخر، انار شاهزاده ی باغ بود
تاج انار کجا و شهریورکجا؟!
انار اما فهمیده بود،
می خواست بگوید او هم عاشق شهریوراست
اما هر بار تا میرسید، فرصت شهریورتمام می شد
نه شهریور به انارمی رسید
و نه انار می توانست شهریور را ببیند
دانه های دلش خون شد و ترک برداشت
سال هاست انار سرخ است
...سرخ از داغی وتندی عشق
وقرن هاست شهریور بوی پاییزمی دهد.
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
کوک کن ساعتِ خویش !
که مـؤذّن، شبِ پیـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب
کوک کن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
که سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
دیر برمی خیزند
کوک کن ساعتِ خویش !
که سحرگاه کسی
بقچه در زیر بغل،
راهیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
رفتگر مُرده و این کوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است
کوک کن ساعتِ خویش !
ماکیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند
کوک کن ساعتِ خویش !
که در این شهر، دگر مستی نیست
که تو وقتِ سحر، آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر
و در این شهر سحرخیزی نیست
و سحر نزدیک است...
"خدا"درگل،خدا،درآب و رنگ ست
"خدا"نقاش این دشت قشنگست
"خدا"یعنی درختان حرف دارند،شقایق ها،درونی ژرف دارند
"خدا"درهرنظر آینه ماست
همین حالا،خدا،درسینه ماست
"خدا"شبنم"خدا"باد و"خدا"گل
"خدا"زیباترین باغ تکامل
گهی،گل میکند ماراخبردار،گهی،مرغی بما میگویداسرار
"خدا"دراوج گل،درعمق رنگست"خدا"درمعنی لفظ قشنگست
"خدا"رامیتوان ازنورفهمید
"خدا"رادرپرستش میتوان دید
عازم یک سفرم؛ سفری دور به جایی نزدیک،
سفری از خود من تا به خودم!
مدتی ست نگاهم به تماشای خداست وامیدم به خداوندی اوست..
ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯾﺪ ﮐﻪ ﻧﻮﮎ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﺭﯾﮏ ﻭ ﺷﮑﻨﻨﺪﻩ ﺍﻧﺪ . . .
ﻭ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺗﻨﻪ ﯼ ﺧﻮﺩﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ،
ﺿﻌﯿﻒ ﺗﺮ ﻭ ﺷﮑﻨﻨﺪﻩ ﺗﺮ ﻭﻧﺎﺯﮎ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ . . .❗️
ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﻢ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺿﺨﯿﻢ ﺗﺮ ﻭ ﻗﻮﯾﺘﺮ .
ﺣﺎﻝ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ .
ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ " ﺧﺪﺍﺳﺖ " ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ،ﻋﺎﺟﺰﺗﺮ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ . . .
ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻪ " ﺧﺪﺍ" ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪﺗﺮ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﺗﺮﯾﻢ.
خداوندا؛ دقیق یادم نیست آخرین بار؛ کی خود را پیدا کردم؛ اما خوب یادم هست؛ هر گاه که گم شدم؛ دستم در
دست تو نبود ...
ﺧﺪﺍ "
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﻋﻤﺮ ﺩﻧﯿﺎ " ﺳﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ! ! !
ﮔﻠﻮﯼ ﺧﺸﮏ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﺑﻪ " ﺑﺎﺭﺍﻥ " ﺗﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ !
ﻭ . . .
ﺗﺎﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ " ﮐﺎﺟﯽ " ﻧﻤﯽﺍﻓﺘﺪ
ﻭ . . .
ﺑﺎﻏﯽ ﺍﺯ ﻫﺠﻮﻡ ﺩﺍﺱ ﻫﺎ " ﭘﺮﭘﺮ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ! ! !
" ﺧﺪﺍ "
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﺩﺍﻧﻪ ﺍﯼ " ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ " ﺑﺎﺭﺍﻥ "
" ﮔﻠﯽ "
ﺑﺎﻻ ﺭﻭﻧﺪﻩ ﻣﺜﻞ " ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﻭ . . .
ﮐﺮﻡ ﮐﻮﭼﮑﯽ " ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﯼ " ﺯﯾﺒﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ! ! !
" ﺧﺪﺍ "
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ؛
" ﻏﯿﺮ ﻣﻤﮑﻦ "
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ " ﻣﻤﮑﻦ "
ﻭﻟﯽ . . .
ﻭﻗﺘﯽ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﯾﮕﺮ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﺷﺪ .