کودک اندلسی
قسمت آخر
نگران پدرم بودم. اوضاع و شرایط اندلس و غرناطه نسبت به مسلمانان روز به روز بدتر و دشوارتر مى شد
دستگاه ادم کشى اندلس که به دیوان تفتیش معروف بود، روز به روز بر شدتعمل و بى رحمى خود مى افزود. هزاران نفر، این سرزمین را داوطلبانه یا به اجبار ترک کرده و براى حفظ دین خود، دست به هجرت زده بودند.
شمارى بینوا و بى پناه هم که از عرب هاى مسلمان مانده بودند، در فشار بودند و امکان کوچ نداشتند. روزى نمى گذشت مگر آنکه عده اى به دارآویخته مى شدند، یا زنده طعمه آتش مى گشتند، یا در چنگ بازرسان و عمال تفتیش، به بدترین صورت شکنجه مى شدند، شکنجه هایى سخت،مثل کندن ناخن ها، بریدن انگشت ها، گداختن بدن ها با آتش، حبس هاى انفرادى و تشنه و گرسنه نگه داشتن براى مدتى طولانى.