**بسم الله الرحمن الرحیم**
شیخ رجبعلی خیاط...قسمت سوم
غذای شیخ:
جناب شیخ دنبال غذای لذیذ نبود،بیشتر وقتها از غذای ساده، مثل : سیب زمینی و فرنی استفاده میکرد.سر سفره، رو به قبله و دو زانو می نشست و بطور خمیده غذا می خود، و گاهی هم بشقاب را بدست می گرفت همیشه غذا را با اشتهای کامل می خورد، و گاهی مقداری از غذای خود را در بشقاب یکی از دوستان که دستش می رسید می گذاشت. هنگام خوردن غذا حرف نمی زد و دیگران هم به احترام ایشان سکوت می کردند.اگر کسی او را به مهمانی دعوت می کرد با توجه ، قبول یا رد می کرد، با این حال بیشتر وقتها دعوت دوستان را رد نمی کرد.
از غذای بازار پرهیز نداشت، با این حال از تاثیر خوراک در روح انسان غافل نبود و برخی دگرگونیهای روحی را ناشی از غذا می دانست.یکبار که با قطار در راه مشهد می رفت، احساس کوری باطن کرد، متوسل شد، پس از مدتی به او فهماندند که : این تاریکی در نتیجه استفاده از چای قطار است.
ادامه دارد...
برگرفته شده از کتاب« کیمیای محبت» اثر (محمد محمدی ری شهری)