بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

۳۴ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

خالی ازاتفاق رسیدن

سلام دوستان این شعر بسیار زیبا رو ادمین وب «مهرجان» در نظرات یکی از پستهای بنده قرار داده بودند.چون خودم خیلی خوشم اومد به عنوان پست میزارم تا شما دوستان هم بی بهره نمونید.
تهران...هوای سُربی آذر... ولیِّ عصر
دور از نشاط صبح و کبوتر... ولیِّ عصر
سرسام بنزها و صدای نوارها
شب‌های بی‌چراغ و مکدّر ولیِّ عصر
خاموش در بنفش مِه و آسمان‌خراش
در برزخی سیاهْ شناور، ولیِّ عصر
پنهان در ازدحام کلاغان بی‌اثر
زیر چنارهای تناور، ولیِّ عصر
خالی از اتفاقِ رسیدن، تمام روز
تاریک و سرد و دلهره‌آور، ولیِّ عصر
با لنزهای آینه ای پرسه می‌زنند
ارواح نیمه‌جان زنان در ولیِّ عصر
مانند یک جذامی از خود بریده است
در های و هوی آهن و مرمر، ولیِّ عصر
یک روز جمعه سر زده، آقا، بیا ببین
تو نیستی چه می‌گذرد در ولیِّ عصر؟


خانم مریم سقلاطونی
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

ای که راحت میتوانی از زلیخا بگذری

ای که راحت میتوانی از زلیخا بگذری

میشود از زشتی ما نیز زیبا بگذری؟

یوسف از جرم برادرهای دل سنگش گذشت

تو نمیخواهی خدای یوسف، از ما بگذری؟

قهر حق توست اما عفو شأن رحمت است

حال خود دانی که باید بگذری یا نگذری

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

اول ماه است و نان در سفره نیست

یاد دارم در غروبی سرد سرد،
میگذشت از کوچه ای یک دوره گرد،
داد میزد:
کهنه قالی میخرم،
دست دوم جنس عالی میخرم،
کاسه و ظرف سفالی میخرم،
گر نداری کوزه خالی میخرم،
اشک در چشمان مردی حلقه بست،
عاقبت آهی کشید بغضش شکست،
اول ماه است و نان در سفره نیست،
ای خدا شکرت ولی این زندگیست ؟
بوی نان تازه هوشش برده بود،
اتفاقا" همسرش هم روزه بود،
دخترش بی روسری بیرون دوید،
گفت آقا سفره خالی میخرید؟

سفره های خالی یادتان نرود.

خدای متعال فرمود:
ای احمد، محبت من در محبت فقراست
به آنها نزدیک شو و همنشین آنها باش

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

دکتر نشست و گفت: که امروز بدتری!

به بهانه هشتمین روز ماه مبارک

دکتر نشست و گفت: که امروز بدتری!
پس از خدا بخواه که طاقت بیاوری

بابا نگاه کرد به بالا و خیس شد
مادر سپرد بغض خودش را به روسری

گفتند: " نا امید نشو! ما نمرده ایم
اینبار می بریم تو را جای بهتری"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

مجلس ترحیم خودم

مجلس ترحیم خودم
============
آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را می دیدم
همه آنها که نمی دانستم
عشق من در دلشان ناپیداست

واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
از همه خوبیها
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر

سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
"مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم"

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

ﺗﺎ ﮐﻪ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﻧﭙﺮﺳﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟!...

خانه دوست کجاست ؟
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﭘﺮ ﺩﻭﺳﺖ

ﮐﻨﺞ ﻫﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭﺵ
ﺩﻭﺳﺘﻬﺎﯾﻢ ﺑﻨﺸﯿﻨﻨﺪ ﺁﺭﺍﻡ
ﮔﻞ ﺑﮕﻮ، ﮔﻞ ﺑﺸﻨﻮ

ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ
ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﭘﺮ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺻﻔﺎﯾﻢ ﮔﺮﺩﺩ

ﯾﮏ ﺳﺒﺪ ﺑﻮﯼ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﮐﻨﺪ

ﺷﺮﻁ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺸﺘﻦ
ﺷﺴﺖ ﻭ ﺷﻮﯼ «ﺩﻝ» ﻫﺎﺳﺖ

ﺷﺮﻁ ﺁﻥ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﯾﮏ ﺩﻝ « ﺑﯽﺭﻧﮓ ﻭ ﺭﯾﺎ » ﺳﺖ

ﺑﺮ ﺩﺭﺵ ﺑﺮﮒ ﮔﻠﯽ ﻣﯽﮐﻮﺑﻢ
ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺑﺎ ﻗﻠﻢ ﺳﺒﺰ ﺑﻬﺎﺭ
ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﻢ ﺍﯼ ﯾﺎﺭ

ﺧﺎﻧﻪﯼ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ

ﺗﺎ ﮐﻪ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﻧﭙﺮﺳﺪ ﺩﯾﮕﺮ
ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟!...

ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﺸﯿﺮی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

مهمانی که نیست

در خیالات خودم، در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

مینشینی روبرویم ، خستگی در میکنی
چای میریزم برایت، توی فنجانی که نیست

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی ، گر چه میدانی که نیست

شعر میخوانم برایت ، واژه ها گل میکنند
یاس و مریم میگذارم، توی گلدانی که نیست

چشم میدوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن میشود با بغض میگویم نرو
پشت پایت اشک میریزم ، روی ایوانی که نیست

میروی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم ، با یاد مهمانی که نیست

بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی، کار آسانی که نیست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

ﺣﺎﻝﻣﻦﻣﺜﻞﺟﻮﺍﻧﻬﺎﯼﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺳﺖ

ﺣﺎﻝﻣﻦﻣﺜﻞﺟﻮﺍﻧﻬﺎﯼﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺳﺖ

ﺭﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﯼِ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺳﺖ

ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ،ﯾﮏ ﭘﺎ ﻭ ﺩﻭﺩﺳﺘﻢ ﺑﺎﻻﺳﺖ

ﻋﺸﻖ ﺩﺭﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ،ﻭﺳﻮﺳﻪ ﯾﯽ ﺷﯿﻄﺎﻧﯽ ﺳﺖ

ﻣﻦ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﺍﺯﯾﻦ ﺩﺭﺱ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺍﺳﺖ

ﺣﺲِ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﻡ ،ﻣﺮﺣﻠﻪ ﯾﯽ ﺟﺒﺮﺍﻧﯽ ﺳﺖ

ﺯﻧﮓ ﻭﺭﺯﺵ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﺪﻭﻡ،ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺳﺖ

ﺯﻧﮓ ﺩﯾﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﭘﺮﻫﯿﺰﮐﻨﯽ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺳﺖ

ﺍﺩﺑﯿﺎﺕِ ﻏﺰﻟﻬﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺳﺖ

ﺣﮑﻤﺖ ﻫﻨﺪﺳﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ﺷﻤﺎ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺳﺖ


ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﺩﺭﺁﻥ ﻧﯿﺴﺖ

ﺯﻧﮓ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻓﻼﮐﺖ ﺯﺩﻩ ﯼِ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺳﺖ


ﺟﺒﺮ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﻭﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻢ ﻭﺑﯿﺰﺍﺭﻡ ﺍﺯﺁﻥ

ﺯﻧﮓِ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﻭﻣﺮﺣﻠﻪ ﯼ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺳﺖ

ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﯽ ﻧﮕﺮﻓﺘﯽ ﺗﻮ ﻭ ﻣﺮﺩﻭﺩ ﺷﺪﻡ

ﺍﯾﻨ ﻬﻤﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ، ﺗﻌﻄﯿﻠﯽ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺳﺖ

ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺩﻫﻘﺎﻧﯿﺎﻥ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

ﺑﺎ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﭼﻪ ﻣﻐــــــــﺮﻭﺭ ﺷــﺪﯾﻢ !

ﺑﺎ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﭼﻪ ﻣﻐــــــــﺮﻭﺭ ﺷــﺪﯾﻢ !
ﺑﯽﻭﺿﻮ ﺑﺮ ﺳﺮِ ﺳﺠﺎﺩﻩ !... ﭼﻪ ﻣﺴﺮﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ

ﺫﮐــــــﺮِ ﺣﻖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﻭ ﺩﻝ ﺩﺭ ﻃﻠﺐِ ﺻﺤﺒﺖِ ﻏﯿﺮ
ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﻮﯼِ ﺧـــــــــــﺪﺍ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ

ﺍﺯ ﺧـــــــــــﺪﺍ ﺧُﺮﺩﻩ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﺼﻞِ ﻫﺒﻮﻁ
ﺑﯽ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ، ﻣﺠﺒـــﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ

ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﯿﺮِﮔﯽِ ﺟﻬــــــﻞ ﺷﻨﺎﻭﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ
ﺩﺭ ﺷﺐِ ﺑﯽﺧﺮﺩﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﺷﺐﮐﻮﺭ ﺷــﺪﯾﻢ

ﺁﺷﭙﺰ ﺭﺍ ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻄﺒﺦِ ﻋﺸﻖ
ﻧﯿﻢِﻣﺎﻥ ﺑﯽﻧﻤﮏ ﻭ ﻧﯿﻢِ ﺩﮔــــــــﺮ ﺷﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ؟؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

به کجا می نگری؟ به چه می اندیشی؟ ای به قربان دو چشمت آقا

به کجا می نگری؟
به چه می اندیشی؟
ای به قربان دو چشمت آقا
به سرانجام مسیر؟
یا در اندیشه ی روزی موعود؟
که دهی پرچم را !
برسانی تو به دستان گل سر سبد آل علی !
به کجا می نگری؟
به چه می اندیشی؟
به غریبی خودت؟
یا که در فکر شهادت هستی؟
گفته بودی اینبار
که نگردد تکرار
قصه ی صلح امام مجتبی (ع)
وعده دادی مارا , به قیامی خونین
وعده دادی مارا , تو به یک عاشورا
به کجا می نگری؟
به چه می اندیشی؟
ای سراپا همه عشق !
ما تو را میخواهیم !
ما همه عاشق رویت هستیم !
در رهت می مانیم !
و تو را یک رهبر
و تو را هدیه ای از سوی خدا میدانیم !
و بدان ای آقا . . .
اگر از سر هامان , اگر از تن هامان
پشته ها جمع شود
نفروشیم به کس
تاری از موی شما !
نتوانم هرگز
از مسیرت یک دم !
تو بگو یک لحظه !
دوری از روی شما !

اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای (مد ظله العالی)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا