بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

۴۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به رنگ خدا» ثبت شده است

گاهى باید خودم را مثل یک کتاب ورق بزنم

گاهى باید خودم را مثل یک کتاب ورق بزنم . لازم است با خود چنین رفتار کنم

مثل یک کتاب که فرصت ویرایشش به پایان نرسیده آخر بعضی فکرهایم نقطه بگذارم که بدانم باید تمامشان کنم .
بین بعضی حرفهایم کاما ، که بدانم باید با کمی سکوت ادایشان کنم .
بعد انجام بعضی رفتارهایم علامت تعجب و آخر برخی عادت هایم علامت سوال .
خودم را هر چند شب یکبار ورق بزنم ، تا فرصت ویرایش هست حتی بعضی از عقایدم را حذف کنم اما بعضی را پر رنگ تر .
یک روز این کتاب چاپ می شود و به دست من می دهند و آن روزیست که فرصت ویرایش به پایان میرسد و کسی می گوید :
اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا . (اسرا14)
 " بخوان کتابت را که امروز تو برای حسابرسی از خودت کافی هستی ".

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

پاسخ بدون درنگ

پاسخ بدون درنگ....

ابن عباس میگوید روزی شخصی به امیرالمومنین صلوات الله علیه با اعتراض گفت: ای ابا الحسن وقتی از تو سوالی میشود چرا شما در جواب دادن شتاب می کنید و با درنگ و تفکر پاسخ نمی دهی؟؟
حضرت در جواب او دست خود را باز کرد و فرمودند: این چند تاست؟
شخص به سرعت گفت 5 تا!
حضرت فرمودند چرا در نظر دادن عجله کردی!؟
شخص گفت: این مساله جزیی بر من پوشیده نبود و نیاز به تفکر نداشت...
حضرت لبخندی زدند و فرمودند: من هم در اموری که برمن پوشیده نیست پرشتاب ترم و علوم نزد من چون مساله ایی جزیی و ساده است!
( بحارالانوار جلد 40 ص 147)
به راستی ک رسول خدا صل الله علیه و اله فرمودند:
«انا مدینه العلم و علی بابها»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

علت بکار بردن لفظ یاعلی هنگام خداحافظی

علت بکار بردن لفظ یاعلی هنگام خداحافظی:

از پیغمبر سئوال شد:

یارسول الله،ما وقتی صحبتمون، حرفمون با یکی تموم میشه،
پایان کلاممون، او را به خدا
می سپاریم، به بیان پارسی
می گوییم:
خداحافظ و به زبان عربی
می گوییم:
فی امان الله
اگر بدون خداحافظی کردن،
در وسط سخن گفتن از او جدا بشیم، نوعی بی ادبی می پنداریم.
شما وقتی در معراج با خدا هم صحبت شدید ، پایان جمله که نمی توانستید به ذات خدا عرضه بدارید:تو را به خدا می سپارم!
آخرین جمله ی رد و بدل شده ، بین شما و خدا چه بود؟
حضرت فرمودند:
پایان صحبت،
خداوند سبحان به من گفت: "یاعلی"
من نیز به خدای خود " یا علی"
گفتم.
این آخرین جمله بین من و ذات مقدس خدا بود.
یاعلییییییییییی
خدمت شیعیان مرتضی علی (ع)

منبع:کتاب سخن خدا ص٧١ - زندگانی چهارده معصوم ص ۴٩ - معراج ص١٣

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

اول ماه است و نان در سفره نیست

یاد دارم در غروبی سرد سرد،
میگذشت از کوچه ای یک دوره گرد،
داد میزد:
کهنه قالی میخرم،
دست دوم جنس عالی میخرم،
کاسه و ظرف سفالی میخرم،
گر نداری کوزه خالی میخرم،
اشک در چشمان مردی حلقه بست،
عاقبت آهی کشید بغضش شکست،
اول ماه است و نان در سفره نیست،
ای خدا شکرت ولی این زندگیست ؟
بوی نان تازه هوشش برده بود،
اتفاقا" همسرش هم روزه بود،
دخترش بی روسری بیرون دوید،
گفت آقا سفره خالی میخرید؟

سفره های خالی یادتان نرود.

خدای متعال فرمود:
ای احمد، محبت من در محبت فقراست
به آنها نزدیک شو و همنشین آنها باش

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

دکتر نشست و گفت: که امروز بدتری!

به بهانه هشتمین روز ماه مبارک

دکتر نشست و گفت: که امروز بدتری!
پس از خدا بخواه که طاقت بیاوری

بابا نگاه کرد به بالا و خیس شد
مادر سپرد بغض خودش را به روسری

گفتند: " نا امید نشو! ما نمرده ایم
اینبار می بریم تو را جای بهتری"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

آفـــــــــــتــــاب... دهــــــــان روزه... گــــرمـای چــــــــهـــل درجــه... و حـــجـــاب...

بانــــــو ، امروز در آسمان وِلْ وِلــه ایی به پا کردی...

هنوز هم فرشته ها به تو مات و مبهوت نگاه میکنند و

درک نمیکنند تو چگونه تمام واژه های زیر را به این

زیبایی در کنار هم قرار دادی!؟

آفـــــــــــتــــاب...

دهــــــــان روزه...

گــــرمـای چــــــــهـــل درجــه...

و حـــجـــاب...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

خوشا گریه

خوشا گریه، نه این گریه
خوشا گریه ی یعقوب که نور بصرش رفت، چو روزی پسرش رفت...
خوشا قصه ی یعقوب که گرگان بیابانی و پیراهن خونین عزیزش همه کذب است...
خوشا چاه، همان چاه که یوسف به سلامت ز درش باز درآمد و نه یک قطره ی خون ریخت در آن جا و نه انگشت کسی گم شده آن جا و کنارش نه تلی بود نه تپه...و یعقوب ندیده است دمی یوسف در چاه...
خوشا قصه ی یعقوب، که گودال ندارد و آه از دل آن خواهر غم دیده که از روی تلی دیده که «الشّمر ...»
عجب مجلس گرمی شده این جا......
همین کنج اتاقم که به جز من و به جز روضه ی ارباب، کسی نیست و انگار که عالم همه جمعند همین جا و انگار که این پنجره و فرش و در و ساعت و دیوار...
گرفتند دمِ حضرت ارباب:"حسین جان"
صلی الله علیک یا ابا عبدلله

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺎ ﻃﺎﻭﻭﺱ ﯾﻤﺎﻧﯽ

بسم الله الرحمن الرحیم

ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺎ ﻃﺎﻭﻭﺱ ﯾﻤﺎﻧﯽ

ﺭﻭﺯﯼ حضرت ﺍﻣﺎﻡ محمد ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺑﺎ ﺍﺻﺤﺎﺑﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻃﺎﻭﻭﺱ ﯾﻤﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻭﺍﻧﺶ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ‏« ﺁﯾﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯽﺩﻫﯿﺪ ﺳﺆﺍﻝ ﮐﻨﻢ؟‏»
ﺍﻣﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ :‏
ﺑﻠﻪ، ﺑﭙﺮﺱ

ﻃﺎﻭﻭﺱ ﭘﺮﺳﯿﺪ :‏
« ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳﻮّﻡ
ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻼﮎ ﺷﺪﻧﺪ؟‏»

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

سنبل غیرت ما چادر مشکین تو بود

روزهای اول جنگ، شهر اشغال شده هویزه...
دختر جوانی را به همراه مادرش به مقر بعثی ها می آورند.
یکی از مسئولین بعثی (ستوان عطوان) دستور می دهد دختر را به داخل سنگرش بیاورند
مادر را بیرون سنگر نگه می دارند...
لحظه ای شیون مادر قطع نمی شود
دقایقی بعد بانوی جوان با حالتی مضطرب، دستان خونی و چادر و لباس پاره شده سراسیمه از داخل سنگر به بیرون فرار می کند

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

تقدیم به همه آنهایی که بی‌توقع مهربانند.

ﮔﻠﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺰﻭﺍﯼ ﺟﻨﮕﻞ ﻣﯽرﻭﯾﻨﺪ، ﻋﻄﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻣﯽکنند.
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ آنجا ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ آنها ﻗﺪﺭﺩﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ، ﭼﻪ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﭼﻪ ﻧﮕﺬﺭﺩ.
ﻣﻌﻄﺮ ﺑﻮﺩﻥ، ﻃﺒﯿﻌﺖ ﮔﻞ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ و بی‌هیچ توقعی لبخند ﻣﯽزنند و داشتەهایشان را ﻣﯽبخشند، و مهربانند.
تقدیم به همه آنهایی که بی‌توقع مهربانند.
سرمشق این نوع خصلت پیامبر گرامی حضرت محمد (ص) میباشد .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا