بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابراهیم در اتش» ثبت شده است

مگر علی هم مسلمان بود؟!!

روزی علامه امینی صاحب کتاب ارزشمند الغدیر، باجمعی نشسته بودند که یکی از روحانیون اهل سنت، اجازه ورود خواستند تا سوالی مطرح کنند.
پس از اینکه به حضور آمدند عرض کردند:
جناب شیخ ما معتقدیم علی (ع) خلیفه چهارم راشدین است و شما معتقدید اولی آنها.
مگر نه اینکه علی ( ع) مسلمان و پیرو رسول خدا بوده است پس اصرار شما به ارجحیت او نسبت به سه خلیفه قبلی چیست؟
علامه جواب داد: مگر علی هم مسلمان بود؟!!
همه سکوت کردند، عالم سنی گفت یعنی چه؟ خب معلوم است که مسلمان بود،
علامه گفت: نه من فکر میکنم که علی اصلا مسلمان نبود!!
مجددا عالم سنی گفت: چه میگویی شیخ؟ منظورت چیست؟
علامه گفت: مگر نه اینکه در قران آمده است
(و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا)،،
اگر درب خانه مسلمانی را زدید و باز نکرد برگردید،، ولی تا انجا که من میدانم عمر با لگد درب خانه را شکست و پهلوی دختر رسول خدا را که پشت در بود شکست!!
آیا به نظر شما علی و فاطمه و اهل بیت خانه رسول خدا مسلمان بودند؟؟؟!
در این هنگام عالم سنی سر به زیر افکند و بی هیچ صحبتی مجلس را ترک کرد..

یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

مقتل نوشت ؛ آه...و یعنی تمام شد

یا فاطمة الزهرا "سلام الله علیها" ؛

مقتل نوشت ؛ آه...و یعنی تمام شد
یعنی که دور مادرمان ازدحام شد
یعنی رکوع پشت درش امتداد یافت
یعنی شهید سجده به پای امام شد
هر کس رسید روی تنش رد پا گذاشت
قتلش حلال گشت و نجاتش حرام شد
تنها به جرم اینکه دفاع از امام کرد
محکوم ضربه های پر از انتقام شد
اینجای قصه مادرمان حرفها شنید
تا شد...شکست...درد شدیدش مدام شد
قنفذ به طعنه فاتحه ای خواند و خنده کرد...
یعنی که کار کشتن زهرا تمام شد..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

ابراهیم ع در اتش

ابراهیم ع در اتش

وقتى که نمرود حضرت ابراهیم (علیه السلام) را در آتش انداخت، ملائکه آسمان ها به گریه در آمدند، جبرئیل عرض کرد خدایا! در روى زمین یک نفر تو را پرستش مى کرد و حالا دشمن بر او مسلط شده، خطاب شد من هر وقت بخواهم او را اعانت و یارى مى کنم، ملائکه عرض کردند، پروردگارا پس اذن بده ما به یارى او بشتابیم، از طرف حضرت حق خطاب شد بروید، اگر اذن داد او را یارى کنید. ملکى که موکل آب بود آمد، ملائکه اى که موکل باد و خاک و آتش بودند آمدند ،گفتند:اى ابراهیم اجازه بده تو را نجات دهیم و دشمنان تو را هلاک کنیم، حضرت ابراهیم اجازه نداد.
جبرئیل آمد گفت: اى ابراهیم آیا حاجتى دارى.
حضرت ابراهیم فرمود: حاجتى دارم ولى به تو ندارم.
جبرئیل گفت: به آن کس که دارى بگو.
حضرت ابراهیم فرمود: حسبى من سؤالى علمه بحالى.

ما کار خود بیار گرامى گذاردیم
گر زنده سازد یا بکشد راءى راءى اوست
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
از حضرت کریم تمنا چه حاجت است
فرمود او خودش از حال من مطلع است غافل نیست
افوض امرى الى الله ان الله بصیربالعباد
خطاب شد اى آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شو .

این نتیجه توکل بر خداست و لا غیر .اینکه انسان در همه حال فقط و فقط خدا رو ببینه و از رب العالمین یاری بخواد .

ایا خدا برای بنده اش کافی نیست؟!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا