با تمام ترکش هایی که روی دیوارهای خیابان منتهی به حرم را چنگ انداخته هنوز هم میشود چند قدمی را آسوده تا انتهای خیابان برداشت .
در انتهای خیابان ستاد تبلیغاتی یک کاندیدای مجلس است که شب ها صدای شور هوادارانش کل محله را بر میدارد .
بچه ها در حسینیه شور یاد امام و شهدا را گرفته اند ، از وقتی حاج سعید آمده انگار همه منتظر این نوحه بوده اند . حاج سعید گفت خجالت میکشد پیش مدافعین سخنرانی کند
سخنران یک قلپ آب خورد و گفت اگر رفع حصر میخواهید باید همه پای صندوق بیایند . نباید بگذاریم افراطی ها پا در مجلس بگذارند . به تمام سی نفر رای بدهید .
عین سی نفرشان هم در محاصره در آمده بودند . چیزی تا قتل عامشان نمانده بود . یک پیام صوتی گذاشت برای همسرش . مواظب خودت و بچه ها باش .
بچه ها تا نیمه های شب پوستر و تراکت پخش میکردند ، چند روزی بیشتر تا جمعه نمانده و لیست ها دارند هرروز بیشتر میشنود .
آخرین لیست شهدا را بر روی در حسینیه چسبآندند . از دیروز از عبدالرضا خبر ندارم ، چشمم روی اسامی سر میخورد و خیلی زود اسمش را پیدا میکنم . عبدالرضا مجیری ! برگه ی وصیت نامه اش دست من است .
برگه ی سوابق آقای کاندیدا را در تیراژ بالا زده اند . و سر هر چهار راه پخش میکنند . آخرش نوشته : این آن چیزی نبود که ما برایش جهاد کردیم ! امیدوارم من با رای شما حقوقتان را بگیرم .
به زهرا و محمدحسین فکر میکنم . که بغیر از درد بی پدری حالا باید سرکوفت حقوق بنیاد شهید را هم بخورند . چند خطی هم برای آنها نوشته :
٬٬ به زهرا خانم و محمد حسین گلم سلام می کنم و به آن ها می گویم که بابا همواره دعا گوی شما بوده و برای عاقبت به خیریتان دعا می کند ٬٬ .
عاقبت بخیری خیلی چیز مهمی است . اینکه تا آخرش پای اسلام بایستی ! اینکه دشمن به تو دل خوش نکند . ما دلمان به سلیمانی هایی خوش است که خواب را از چشم دشمن گرفته اند . حواست باشد که با رای ات دست حاج قاسم را در تهران نبندی . خطر انگلیسی ها بیخ گوشمان است . چند روز دیگر عملیات داریم .
inestagram:shahab_afshar_ir
برگرفته شده از پیج اقای شهاب افشار
های آدم بزرگا...
آهای آدم بزرگا این ماجرا رو دیدین؟
آهای آهای بچه ها این قصه رو شنیدین؟
قصه ی ازدواج جوونمرد پهلوون
قصه ی ازدواج دخت شاه پریون
یه روزی روزگاری یه پهلوون عاشق
رفت به خواستگاری دخت ماه و شقایق
پدر می گفت پهلوون تو ای روز بهاری
قول میدی که تو هرگز اونو تنها نذاری؟
به گزارش خبرنگار اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران، دو روز پیش بود که دیوان عالی آمریکا ازدواج همجنسگرایان را در همه ایالتهای این کشور قانونی اعلام کرد. این قانون حتی در ایران با واکنش هایی همراه بود به طوری که بهرام رادان بازیگر سینما در واکنشی عجیب در توئیتر خود نوشت: «رأی دیروز دیوان عالی آمریکا در قانونی اعلام کردن ازدواج همجنسگراها اتفاقی تاریخی بود٬ شاید به اندازه لغو بردهداری ... از لینکلن تا اوباما...»
منبع:خبرنامه دانشجویان ایران
«م ـ ه» مخفف «مرض هاری»!
مرض هاری، مسری است و ریشه در تاریخ دارد! اتفاقا جناب زبیر هم آلوده شد به همین «م-ه»! و الا بنده خدا، از اهل بیت انقلاب محمدرسولالله(ص) بود! حکایت این است؛ «م-ه» که بشوی، مرض هاری که بگیری، ولو آنکه نامت «عبدالله» باشد، پدرت را درخواهی آورد! و اینجاست که پدر آدم درمیآید، نه تحریم! حتی عاقبت زبیر را هم، تحریم شعب ابیطالب، خطخطی نکرد! تقصیر ذوالفقار اسدالله غالب هم نبود! کار عبدالله بود که «عبدالله» نبود! عبد فساد بود و دوز و کلک!
متن کامل یادداشت "حسین قدیانی" را در وطن امروز بخوانید:
از سیاسی ترین احادیث مولا علی (ع)
لَا تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِیهِ الْعِلَل :
امیرالمؤمنین علی(ع) :
مبادا با دشمن قراردادى را امضاءکنید که قابل تفسیر باشد، و راه بهانه گیری و فریب در آن باز باشد!
نهج البلاغه . نامه
53
خدا کند فردا
هیچ مادری به استقبال نیاید...
قیامت میشود
مادر آغوش باز می کند
دستها بسته اند
حسرت در آغوش کشیدن را چه کند؟
عجب حکایتی است فردا
بیاد شهدای غواص
غواص شهید
دل نویسم را عزیزم مادرم ؛ تنها بخوان
راهی ( ام الطویلم ) مادرم قران بخوان
در کنار ساحلم چشمم به اروند عمیق
فکر برگشتن ندارم ایه از یاسین بخوان
در میان آبها تنهای تنها مانده ام
ربنا واغفر لنا و سوره رحمان بخوان
در حصار دشمنم دیگر نمی بینی مرا
در عزایم مادرم یک روضه از قاسم بخوان
دست می بندند مرا گودال من آماده شد
بر مزارم آمدی مدحی تو از حیدر بخوان
رو بخاک افتاده ام شوقم به عرش کبریاست
از علمدار حسین یا سوره رحمان بخوان