بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

اولین پست

 

امام خمینی (ره) :
هراس ، آن دارد که شهادت مکتب او نیست

.

۱۱ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰
بنده خدا

بازگشتی دیگر

سلاااام

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

تاثیر یک رای



 رهبرانقلاب : هیچکس نگوید رأی منِ تنها چه تأثیری دارد. گاهی یک رأی یا چند رأی، در سرنوشت یک کشور اثر میگذارد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

حب نبی

از امام صادق(ع) نقل شده؛

یوسف(ع) به زلیخا گفت:
چرا در گذشته با من آنگونه رفتار کردی؟ (و می خواستی اسیر دام عشق تو شوم) 
زلیخا گفت: 
چهره زیبای تو مرا به این کار وا داشت.
یوسف (ع) فرمود:
پس اگر تو پیامبر آخر الزمان به نام محمد (ص) را می دیدی که در جمال و کمال از من زیباتر و سخاوتش از من بیشتر است چه می کردی؟
زلیخا گفت:
راست گفتی
یوسف گفت:
از کجا دانستی که من راست گفتم؟
زلیخا گفت:
هنگامی که نام محمد (ص) را ذکر کردی، محبت او در دلم جای گرفت.
در این هنگام خداوند به یوسف (ع) وحی کرد؛
زلیخا راست می گوید، من به همین خاطر که او محمد (ص) را دوست دارد، او را دوست دارم.
آنگاه خداوند به یوسف (ع) امر کرد که با زلیخا ازدواج کن.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهــم

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا

السلام علی اعضا المقطعات

نخستین زائر قبر امام حسین

جابربن عبداالله انصاری نخستین زایر قبر مطهر امام حسین ع بود .

عماد الدین طبری (متوفای 525 ق) در بشارة المصطفی به سندش از عطیة بن سعد بن جناده کوفی جدلی نقل کرده که گفت: با جابر بن عبدالله به قصد زیارت امام حسین(ع) حرکت کردیم، چون به کربلا رسیدیم جابر به سوی فرات رفت و غسل کرد، سپس پارچه ای به کمر بست و پارچه ای به دوش انداخت و عطر زد، سپس ذکرگویان به سوی قبر امام(ع) رفت. وقتی نزدیک قبر شد، گفت: دستم را بگیر و روی قبر بگذار. من دستش را روی قبر گذاشتم. جابر خود را به روی قبر انداخت و آن قدر گریه کرد که بی هوش شد. بر او آب پاشیدم تا به هوش آمد. آن گاه سه بار گفت: ای حسین! سپس گفت: دوست پاسخ دوستش را نمی دهد. بعد ادامه داد: تو چگونه جواب دهی در حالی که رگ های گردنت را بریدند و بین سر و بدنت جدایی انداختند.

برای ادامه مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.

http://www.khabaronline.ir/detail/267820/culture/religion

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

جامانده

 "کربلا" یه حرکته
حرکت از آدم معمولی بودن
به سمت آدم درست و حسابی شدن
اونجوری که امام حسین بپسنده
"کربلایی" هم کسیه که اهل این حرکت باشه
تو این راه باید بدوئی تا پاهات تاول بزنه
حالا یه وقتی این امکان برات فراهمه که بری کربلا
بری پیاده روی اربعین
بری زیارت اربعین
خوب واجبه که بری
ولی وقتی این امکان نبود چی
کربلا که تعطیل نمیشه !
اصلا کربلا رفتن تو کربلایی شدنه که معنا میده
و الا یه سفر خارجی حساب میشه
چرا بعضیا دارن با حرفهاشون
اینطوری القاء میکنند
که هرکی کربلا نرفت بی لیاقته
قاعدتا هرکی هم که رفت با لیاقته ؟
این دست حرفها نتیجه اش ناامیدیه
چون همه که نمیتونن برن
مخصوصا خانم ها که محدودیت بیشتری دارن
چرا پستی میذاریم که پنج نفر
تو خوب بودنشون شل بشن ؟
پست تو رو که خوند بگه
خوب حتما من لایق نبودم دیگه
آقا منو نپسندیده
هرکسی اگه حتی یک بار هم موفق شده
که بره کربلا باید متشکر خدا و امام حسین و
مادرش حضرت زهرا باشه که رفته !
آقا من کجا
کربلا کجا
زیارت شما کجا
بعضیا سالی سه بار کربلا نباشن گلایه دارن
آقای عاشق امام حسین
خانومِ عشق کربلا
چقد کربلایی شدی ؟
جامونده اونی نیست که بلیط کربلا گیرش نیومده
جامونده اونیه که کربلایی نشده
اویس پیامبر رو ندید
ینی نشد ببینه
وجود نازنین پیامبر نبودن
به تکلیفش عمل کرد
برگشت .
گفت همینقدر بسه برای من
پیامبر وقتی برگشتن گفتن
اینجا بوی بهشت میاد
به یمن اشاره میکردند
میفرمودند از سمت یمن بوی بهشت میاد
رو به یمن میکردند به اویس سلام میدادند !
به هرکسی که مسافر یمن بود
میگفتند سلام منو به اویس برسونید
امام حسین حتما این ایام میاد
برگه نوکری مونو امضا کنه
نوکر امام حسین تو بوی چی میدی ؟

inestagram:shahab_afshar_ir

برگرفته شده از پیج اقای شهاب افشار

tr.im/fhdGX

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا

ای نام تو بهترین سر آغاز

نمی دانستم.
هیچ چیز نمیدانستم 
و نمی دانستم که نمی دانم،
اما تو می دانستی و می توانستی
و همین بس بود که دستهایم را بگیری
و در کلاس مهربانیت بنشانی
و نخستین حرفهایم را برایم هجی کنی.
ازآن به بعد در کلاس تو
- که به اندازه همه خوبی ها وسعت داشت-
می نشستم و از پنجره نگاهت
آسمانی را می دیدم که آرزوهایم را
چون خورشیدی روشن در بر گرفته بود.
چه خوب بودی تو. چه ساده،چقدر مهربان!
و من در چشمهایت مهری می دیدم
که بوی دامن مادر را می داد،
وقتی که ریحان می چید
و بوی دستهای پدر را،
وقتی که خسته از کار بر می گشت،
وضو می گرفت، و در گوشه ایوان نماز می خواند.
آن قمری قشنگ
که همیشه پشت پنجره می نشست
و خبرهای خوب کلاس را برای مادرها می برد
هنوز هست!
و آن کلاغ پیر که خبر چین بدیها بود.
من از کتاب چه می فهمیدم!؟
من از شعر،چه می دانستم؟
من داستان ندیده بودم!
من خاطره نچشیده بودم!
من با همه اینها
در کلاس تو دوست شدم
و با تو در کلاس مهربانی.
یادت هست نوشتی : ابر ... باران بارید!
نوشتی:آب ... سیراب شدم!
نوشتی:بهار... درخت ها برخاستند!
نوشتی:رود ... دریاها موج برداشتند!
و من فهمیدم که دانستن آغاز توانستن است.
افسوس نماندی
تا برگهای دفتر خاطراتم را بخوانی
حرفهایم را بشنوی
و غلط های دیکته زندگیم را درست بنویسی.
هنوز در خاطره آن روزم
که همبازی کودکی هایم  شدی
تا از پله های نوجوانی بالا بیایم
و جوانی ام را به تماشا بنشینم.
هنوز حرفهایت پرده های دلم را می نوازد
و صدایت در کلاس خیالم می پیچد:
"آن مرد،با اسب آمد.
آن مرد در باران آمد."
هنوز چشم انتظار آن روزم
که آن مرد با اسب بیاید
و در باران اشکهایم،تن بشوید
و راه چون تو شدن را، به من بگوید

ای معلم خوبی ها.....  

جواد محقق

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

میگذرد...

به کوتاهی آن لحظه
شادی
که
گذشت
غصه هم میگذرد...

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

نیامدی

یه روزی ام میاد
بچه شیعه ها جمع میشن
میرن دیدار امام زمان
دستشون به آقا نمیرسه ها
ولی همین که از دور آقا رو میبینن
آدم میشن
دلشون دل میشه عزیزم
بر میگردن میان
میشن عابد و زاهد شهرشون
چرا ؟
چون چشمی که مهدی و دیده که نمیتونه گناه کنه !
من و تو درگیر چی هستیم حالا ؟
دنبال راهکاری برای آدم شدن ؟
بی خیال بابا
اگه منو تو آدم بشو بودیم
تا حالا آدم شده بودیم
جای دعا برای آدم شدنتم دعا کن آقا بیاد
بچه شیعه ها که هیچ
جوونهای یهودی و مسیحی هم
میرن آقای تورو میبینن آدم میشن !
وَ إِن مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَّا لَیُؤْمِننَ َّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ
برو تفسیر این آیه رو نگاه کن
ینی جوان یهودیه میره به رفیقش میگه
چقد قشنگه این آقایی که اومده
چه چهره دلنشینی داره
من مستش شدم من مریدش شدم
آدم میشن ها
باشه آقا
یهودی و مسیحی بیان تورو ببینن
آدم شن آقا شن عزیز فاطمه شن
اونوقت من نتونم از شرمندگی
روز قیامت جلوی مادرت فاطمه سرمو بالا بگیرم ؟
باشه آقا ، راضی باش ..
سوختی یا نه رفیق
بسوز که اگه درد ما چاره ای داشته باشه
همین سوختنه
اگه ما یه ذره سوخته بودیم الان کار تموم بود
بسوز رفیقم بسوز

inestagram:shahab_afshar_ir

برگرفته شده از پیج اقای شهاب افشار

tr.im/fhdGX

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

با تو حالم بهتره

یه موقع‌هایی هوس مناجات کردی
بیخیال از کنارش رد نشو
تو یه جرقه بزن
یهو میبینی دلت آماده‌س
با همون جرقه آتیش میگیره
کجا میخوای بری؟
تو دنیا لذتی شیک تر
قشنگ تر
عاشقانه تر
زیبا تر
فانتزی تر از این نیست که حواست نیست
از قبل هم خودتو اماده نکردی‌ها
ولی یهو میبینی اماده ترکیدنی
همینجوری سر یه نماز کاملا معمولی
-نمازهای کاملا معمولی ما هم که ملتفتی معنیش چیه
ینی یه نماز کاملا بدرد نخور-
از اونایی که وسطش داری فک میکنی کی تموم میشه
بری ب کار و زندگیت برسی
سر إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
گلوت گیرمیکنه
چشمات خیس میشه !
چه میکنی خدا؟
منت گذاشتی
من کجا گریه تو نماز کجاااا؟
- خودت که نمیای من باید بیام سراغت دیگه
+ حالا نامردی اگه نمازت تموم شد
مناجات شعبانیه رو باز نکنی
با شوق نگی که "من خدا رو دیدم !
خدا الان اینجا بود !"
إِلَهِی کَأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَهٌ بَیْنَ یَدَیْکَ
خدایا من فهمیدم اومدی تو قلبم ها
فهمیدم نگام کردی ها
فقط ببخشید دلم شلوغ پلوغ بود
بهم ریخته بود کثیف بود
شرمنده شدم

inestagram:shahab_afshar_ir

برگرفته شده از پیج اقای شهاب افشار

tr.im/fhdGX

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا

دل تنگ...

گِلَم که کم آمد
دلم را
تَنگ کردند ...

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
بنده خدا