بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

۴۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به رنگ خدا» ثبت شده است

حب نبی

از امام صادق(ع) نقل شده؛

یوسف(ع) به زلیخا گفت:
چرا در گذشته با من آنگونه رفتار کردی؟ (و می خواستی اسیر دام عشق تو شوم) 
زلیخا گفت: 
چهره زیبای تو مرا به این کار وا داشت.
یوسف (ع) فرمود:
پس اگر تو پیامبر آخر الزمان به نام محمد (ص) را می دیدی که در جمال و کمال از من زیباتر و سخاوتش از من بیشتر است چه می کردی؟
زلیخا گفت:
راست گفتی
یوسف گفت:
از کجا دانستی که من راست گفتم؟
زلیخا گفت:
هنگامی که نام محمد (ص) را ذکر کردی، محبت او در دلم جای گرفت.
در این هنگام خداوند به یوسف (ع) وحی کرد؛
زلیخا راست می گوید، من به همین خاطر که او محمد (ص) را دوست دارد، او را دوست دارم.
آنگاه خداوند به یوسف (ع) امر کرد که با زلیخا ازدواج کن.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهــم

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا

السلام علی اعضا المقطعات

نخستین زائر قبر امام حسین

جابربن عبداالله انصاری نخستین زایر قبر مطهر امام حسین ع بود .

عماد الدین طبری (متوفای 525 ق) در بشارة المصطفی به سندش از عطیة بن سعد بن جناده کوفی جدلی نقل کرده که گفت: با جابر بن عبدالله به قصد زیارت امام حسین(ع) حرکت کردیم، چون به کربلا رسیدیم جابر به سوی فرات رفت و غسل کرد، سپس پارچه ای به کمر بست و پارچه ای به دوش انداخت و عطر زد، سپس ذکرگویان به سوی قبر امام(ع) رفت. وقتی نزدیک قبر شد، گفت: دستم را بگیر و روی قبر بگذار. من دستش را روی قبر گذاشتم. جابر خود را به روی قبر انداخت و آن قدر گریه کرد که بی هوش شد. بر او آب پاشیدم تا به هوش آمد. آن گاه سه بار گفت: ای حسین! سپس گفت: دوست پاسخ دوستش را نمی دهد. بعد ادامه داد: تو چگونه جواب دهی در حالی که رگ های گردنت را بریدند و بین سر و بدنت جدایی انداختند.

برای ادامه مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.

http://www.khabaronline.ir/detail/267820/culture/religion

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

جامانده

 "کربلا" یه حرکته
حرکت از آدم معمولی بودن
به سمت آدم درست و حسابی شدن
اونجوری که امام حسین بپسنده
"کربلایی" هم کسیه که اهل این حرکت باشه
تو این راه باید بدوئی تا پاهات تاول بزنه
حالا یه وقتی این امکان برات فراهمه که بری کربلا
بری پیاده روی اربعین
بری زیارت اربعین
خوب واجبه که بری
ولی وقتی این امکان نبود چی
کربلا که تعطیل نمیشه !
اصلا کربلا رفتن تو کربلایی شدنه که معنا میده
و الا یه سفر خارجی حساب میشه
چرا بعضیا دارن با حرفهاشون
اینطوری القاء میکنند
که هرکی کربلا نرفت بی لیاقته
قاعدتا هرکی هم که رفت با لیاقته ؟
این دست حرفها نتیجه اش ناامیدیه
چون همه که نمیتونن برن
مخصوصا خانم ها که محدودیت بیشتری دارن
چرا پستی میذاریم که پنج نفر
تو خوب بودنشون شل بشن ؟
پست تو رو که خوند بگه
خوب حتما من لایق نبودم دیگه
آقا منو نپسندیده
هرکسی اگه حتی یک بار هم موفق شده
که بره کربلا باید متشکر خدا و امام حسین و
مادرش حضرت زهرا باشه که رفته !
آقا من کجا
کربلا کجا
زیارت شما کجا
بعضیا سالی سه بار کربلا نباشن گلایه دارن
آقای عاشق امام حسین
خانومِ عشق کربلا
چقد کربلایی شدی ؟
جامونده اونی نیست که بلیط کربلا گیرش نیومده
جامونده اونیه که کربلایی نشده
اویس پیامبر رو ندید
ینی نشد ببینه
وجود نازنین پیامبر نبودن
به تکلیفش عمل کرد
برگشت .
گفت همینقدر بسه برای من
پیامبر وقتی برگشتن گفتن
اینجا بوی بهشت میاد
به یمن اشاره میکردند
میفرمودند از سمت یمن بوی بهشت میاد
رو به یمن میکردند به اویس سلام میدادند !
به هرکسی که مسافر یمن بود
میگفتند سلام منو به اویس برسونید
امام حسین حتما این ایام میاد
برگه نوکری مونو امضا کنه
نوکر امام حسین تو بوی چی میدی ؟

inestagram:shahab_afshar_ir

برگرفته شده از پیج اقای شهاب افشار

tr.im/fhdGX

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا

ای نام تو بهترین سر آغاز

نمی دانستم.
هیچ چیز نمیدانستم 
و نمی دانستم که نمی دانم،
اما تو می دانستی و می توانستی
و همین بس بود که دستهایم را بگیری
و در کلاس مهربانیت بنشانی
و نخستین حرفهایم را برایم هجی کنی.
ازآن به بعد در کلاس تو
- که به اندازه همه خوبی ها وسعت داشت-
می نشستم و از پنجره نگاهت
آسمانی را می دیدم که آرزوهایم را
چون خورشیدی روشن در بر گرفته بود.
چه خوب بودی تو. چه ساده،چقدر مهربان!
و من در چشمهایت مهری می دیدم
که بوی دامن مادر را می داد،
وقتی که ریحان می چید
و بوی دستهای پدر را،
وقتی که خسته از کار بر می گشت،
وضو می گرفت، و در گوشه ایوان نماز می خواند.
آن قمری قشنگ
که همیشه پشت پنجره می نشست
و خبرهای خوب کلاس را برای مادرها می برد
هنوز هست!
و آن کلاغ پیر که خبر چین بدیها بود.
من از کتاب چه می فهمیدم!؟
من از شعر،چه می دانستم؟
من داستان ندیده بودم!
من خاطره نچشیده بودم!
من با همه اینها
در کلاس تو دوست شدم
و با تو در کلاس مهربانی.
یادت هست نوشتی : ابر ... باران بارید!
نوشتی:آب ... سیراب شدم!
نوشتی:بهار... درخت ها برخاستند!
نوشتی:رود ... دریاها موج برداشتند!
و من فهمیدم که دانستن آغاز توانستن است.
افسوس نماندی
تا برگهای دفتر خاطراتم را بخوانی
حرفهایم را بشنوی
و غلط های دیکته زندگیم را درست بنویسی.
هنوز در خاطره آن روزم
که همبازی کودکی هایم  شدی
تا از پله های نوجوانی بالا بیایم
و جوانی ام را به تماشا بنشینم.
هنوز حرفهایت پرده های دلم را می نوازد
و صدایت در کلاس خیالم می پیچد:
"آن مرد،با اسب آمد.
آن مرد در باران آمد."
هنوز چشم انتظار آن روزم
که آن مرد با اسب بیاید
و در باران اشکهایم،تن بشوید
و راه چون تو شدن را، به من بگوید

ای معلم خوبی ها.....  

جواد محقق

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

با تو حالم بهتره

یه موقع‌هایی هوس مناجات کردی
بیخیال از کنارش رد نشو
تو یه جرقه بزن
یهو میبینی دلت آماده‌س
با همون جرقه آتیش میگیره
کجا میخوای بری؟
تو دنیا لذتی شیک تر
قشنگ تر
عاشقانه تر
زیبا تر
فانتزی تر از این نیست که حواست نیست
از قبل هم خودتو اماده نکردی‌ها
ولی یهو میبینی اماده ترکیدنی
همینجوری سر یه نماز کاملا معمولی
-نمازهای کاملا معمولی ما هم که ملتفتی معنیش چیه
ینی یه نماز کاملا بدرد نخور-
از اونایی که وسطش داری فک میکنی کی تموم میشه
بری ب کار و زندگیت برسی
سر إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
گلوت گیرمیکنه
چشمات خیس میشه !
چه میکنی خدا؟
منت گذاشتی
من کجا گریه تو نماز کجاااا؟
- خودت که نمیای من باید بیام سراغت دیگه
+ حالا نامردی اگه نمازت تموم شد
مناجات شعبانیه رو باز نکنی
با شوق نگی که "من خدا رو دیدم !
خدا الان اینجا بود !"
إِلَهِی کَأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَهٌ بَیْنَ یَدَیْکَ
خدایا من فهمیدم اومدی تو قلبم ها
فهمیدم نگام کردی ها
فقط ببخشید دلم شلوغ پلوغ بود
بهم ریخته بود کثیف بود
شرمنده شدم

inestagram:shahab_afshar_ir

برگرفته شده از پیج اقای شهاب افشار

tr.im/fhdGX

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا

دل تنگ...

گِلَم که کم آمد
دلم را
تَنگ کردند ...

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
بنده خدا

بعد از ابر

گفت : زندگی مثه نخ کردنِ سوزنه!
یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی، ولی چشات انقد خوب کار میکنه که همون بار اول سوزن رو نخ میکنی،
اما هر چی پخته تر میشی، هر چی بیشتر یاد میگیری چجوری بدوزی، چجوری پینه بزنی، چجوری زندگی کنی،
تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن.
گفتم : خب یعنی نمیشه یه وقتی برسه که هم بلد باشی بدوزی، هم چشات اونقد سو داشته باشن که سوزن رو نخ کنی؟
گفت: چرا، میشه، خوبم میشه
اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه.
گفتم چطور مگه؟
گفت : آخه مشکل اینجاست، وقتی که هم بلدی بدوزی، هم چشات سو داره،
تازه اون موقع میفهمی
نه نخ داری، نه سوزن ...

رمان : بعد_از_ابر

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا

ماه رسول خدا

از رهنمودهای مرحوم حاج آقا دولابی
رضوان الله تعالی علیه
درهر شبانه روز لا اقل یک سجده ی طولانی داشته باشید. هیچ عبادتی مثل سجده نیست
هر وقت فکر کردی واز خودت زشتی دیدی  استغفار کن زشتی را پاک می کند.
وقتی زیبایی دیدی بر پیامبر وآلش صلوات بفرست زیبایی را زیاد می کند
  واجبات را با اعتبار می کند وزیبایی هم می آورد.خلق در جهنمند با واجبات از جهنم بیرون می آیند و با مستحبات به مدارج بهشت نایل می شوند. ...عمل مستحبی مثل هدیه وپیشکش برای دوست است که ایجاد دوستی می کند
تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها خواطر را زایل می کند
بیداری بین الطلوعین را ازدست ندهید
یکی از چیزهایی که طعمش زیر دندانم مانده بیداری بین الطلوعین است که از ساعات بهشتی است ودر آن موقع فضا آرام است
ذکر را هرچه آرام تر وآهسته تر بگویی بهتر به آسمانها ربط پیدا می کند. حتی اگر بالب هم نگویی راه به جایی پیدا می کند که انبیای سلف هم راه پیدا نکردند. به قول آن شاعر:" خودبه خود گوینده ی ایاک نعبد نستعینم"
هر وقت عطسه کردیدست ها را رو به آسمان بلند کن وبگو: إنی آمنت بربکم فاسمعون وصلی الله علی محمد وآل محمد. از این ذکر تو ملکی خلق می شود که به غیب الغیوب می رود برای تو عبادت وذکر خدا می کند
دو سه شب نیمه های شب را بیدار بمان ونماز شب بخوان بعد از آن اگر توانستی دیگر نماز شب نخوان. دو سه روز روزه بگیر پس از آن اگر توانستی دیگر روزه نگیر. سایراعمال خیر هم به همین ترتیب. کار ما خیلی کم است. کارما همان دوسه بار اول انجام دادن است.

برگرفته از مصباح الهدی
استاد مهدی طیب

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

دلبری


رفقای خدا گناه هم بکنن
دوباره میرن در خونه خدا
دست پیش میگیرن
زرنگ باشن تهش طلبکار هم میشن .
تو ساده ای
زود میذاری میری
همه که مثل تو نیستن
از گناه موقعیت میسازن برای مناجات .
إلهِی إلیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً
میگه خدا میبینی در گیر چه نفس جانیِ خطرناکی شدم ؟
میبنی چه بلایی سرم اورده؟
تا یه‌ذره میاد رابطه ام با تو خوب بشه
میاد میزنه همه چیز و خراب میکنه.
تا میاد یه ذره ازمن خوشت بیاد
میزنه چشم و چال مارو کور میکنه
که نکنه به چشم‌ت بیام.
تو که از من خسته نشدی خدا ؟
تو که از من ناامید نشدی خدا ؟
حواسش نیستا
شده عزیز خدا
اون هی از گناهاش میگه
خدا هی لذت میبره از مناجات بنده‌اش
عرش و صدا میکنه
میگه بیایید ببینید چه دلبری میکنه
چه اشکی میریزه
بنده ی منه ها
هواشو دارم .

قسمتی از مناجات الشاکین - خمس عشر

inestagram:shahab_afshar_ir

برگرفته شده از پیج اقای شهاب افشار

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

آخرین حلقه ارتباطی...

غم و غصه غروب جمعه
آخرین حلقه ارتباطی باقی مونده
بین تو و امام‌زمانت هست ..
خوشحال باش بخاطر این ناراحتی
موجوده زنده درد و میفهمه
وقتی قلبت درد میگیره
ینی هنوز نمرده
میفهمه یکی باید باشه و نیست
این هفته ای یه بار ناراحت شدن و اگه
کار کنی رو‌خودت بشه هفته ای دوبار
ینی پیشرفت کردی
غروب سه شنبه هم دلت ی ذره بگیره
یواش یواش احیاء میشی
ما توقعمون از خودمون کمه
فک میکنیم نمیشه که امام زمان بگه
فلانی هم بخاطر ما روز و شب نداره
فک میکنیم نمیشه آقا بگه چی شده
انقد آقا شده فلانی
چقد خانوم شده فلانی
یه بار آقا خوشش بیاد ازت تمومه ها
دیگه تا آخر عمر خودتو اتیش میزنی
دوباره ببینتت
دوباره تشویقت کنه
آسوده زندگی نکن
مزه نداره
دغدغه داشته باش
غم داشته باش
آقا راضی نمیمونه ناراحت بمونی
یه جا یواشکی آمار بهت میده که ''تو هم بعله،
خیالت راحت باشه''
اونوقت میفهمی زندگی ینی چی؟

غم غروب جمعه رو دست کم نگیر
این آخرین پیوند تو با امام زمانته

 

inestagram:shahab_afshar_ir

برگرفته شده از پیج اقای شهاب افشار



۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا