بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

۴۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به رنگ خدا» ثبت شده است

باز باران با ترانه...

باز باران..
با ترانه
دارد از مادر نشانه..
بوی باران..
بوی اشک مادرانه
 پر ز ناله
کودکی با مادری پهلو شکسته
سمت خانه..
کوچه ها و تازیانه
گریه های کودکانه
حمله ی نامرد پَستی وحشیانه
تازیانه  تازیانه. .
پس چرا مادر، چرا گم کرده راه آشیانه..
باز باران.
دانه دانه ،حیـدرانه
بی صدا و مخفیانه
آه ، از غسل شبانه
زینبــانه
لرزه افتاده به شانه
پشت تابوتی روانه
بـــــاز  بـــاران
باز ایام فاطمیه
 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا

چند روز دیگر

با تمام ترکش هایی که روی دیوارهای خیابان منتهی به حرم را چنگ انداخته هنوز هم میشود چند قدمی را آسوده تا انتهای خیابان برداشت .

در انتهای خیابان ستاد تبلیغاتی یک کاندیدای مجلس است که شب ها صدای شور هوادارانش کل محله را بر میدارد .

بچه ها در حسینیه شور یاد امام و شهدا را گرفته اند ، از وقتی حاج سعید آمده انگار همه منتظر این نوحه بوده اند . حاج سعید گفت خجالت میکشد پیش مدافعین سخنرانی کند

سخنران یک قلپ آب خورد و گفت اگر رفع حصر میخواهید باید همه پای صندوق بیایند . نباید بگذاریم افراطی ها پا در مجلس بگذارند ‌. به تمام سی نفر رای بدهید .

عین سی نفرشان هم در محاصره در آمده بودند . چیزی تا قتل عامشان نمانده بود . یک پیام صوتی گذاشت برای همسرش . مواظب خودت و بچه ها باش .

بچه ها تا نیمه های شب پوستر و تراکت پخش میکردند ، چند روزی بیشتر تا جمعه نمانده و لیست ها دارند هرروز بیشتر میشنود .

آخرین لیست شهدا را بر روی در حسینیه چسبآندند . از دیروز از عبدالرضا خبر ندارم ، چشمم روی اسامی سر میخورد و خیلی زود اسمش را پیدا میکنم . عبدالرضا مجیری ! برگه ی وصیت نامه اش دست من است .

برگه ی سوابق آقای کاندیدا را در تیراژ بالا زده اند . و سر هر چهار راه پخش میکنند ‌. آخرش نوشته :  این آن چیزی نبود که ما برایش جهاد کردیم ! امیدوارم من با رای شما حقوقتان را بگیرم .

به زهرا و محمدحسین فکر میکنم . که بغیر از درد بی پدری حالا باید سرکوفت حقوق بنیاد شهید را هم بخورند . چند خطی هم برای آنها نوشته :
٬٬ به زهرا خانم و محمد حسین گلم سلام می کنم و به آن ها می گویم که بابا همواره دعا گوی شما بوده و برای عاقبت به خیری‌تان دعا می کند ٬٬ .

عاقبت بخیری خیلی چیز مهمی است . اینکه تا آخرش پای اسلام بایستی ! اینکه دشمن به تو دل خوش نکند . ما دلمان به سلیمانی هایی خوش است که خواب را از چشم دشمن گرفته اند . حواست باشد که با رای ات دست حاج قاسم  را در تهران نبندی . خطر انگلیسی ها بیخ گوشمان است . چند روز دیگر عملیات داریم .

inestagram:shahab_afshar_ir

برگرفته شده از پیج اقای شهاب افشار

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا

تندیس

خیلی انرژی خودتو‌
برای کار خوب کردن خرج نکن ،
تا وقتی که با نفس ات به نتیجه نرسیدی .
اصلش ما نیومدیم کارِخوب بکنیم
کار خوب ما بدرد کجای عالم میخوره ؟
وقتی بدرد خودمون نخوره !
وقتی نفس و تربیت نکردی
اتفاقا هرچی کارخوب بیشتری بکنی
کار سخت تر میشه !
بالا تر از جون نداریم که ...
جونشو گرفته سر دستش رفته جهاد کرده !
ینی میدونسته پنجاه پنجاه زنده میمونده ها
ولی رفته ..
هم صدر اسلام داشتیم هم تو انقلاب و جنگ
ولی چون حواسش به بازی های نفس نبوده
وقتی برگشته طلبکار شده، سهم میخواد .
یه نفسی
توی تو کمین کرده
که از هر کار خوبت یه بت بسازه
بعد بشینید باهم بپرستیدش !
رفته تندیس و تقدیرنامه برات گرفته !
اینو آمارشو داشته باش !

inestagram:shahab_afshar_ir

برگرفته شده از پیج اقای شهاب افشار

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
بنده خدا

وقت اضافه

سلام دوستان و همراهان گرامی...

ان شاالله ازین به بعد از پستهای پیج اقای شهاب افشار در مطالب وب استفاده میکنیم.امیدوارم مثمر ثمر واقع بشه.

بازی ایران و آرژانتین و یادته ؟
گفتیم داور سوت و بزنه
ما گل و خوردیم ..
بازی که شروع شد و رفتیم جلو
دیدیم نه ... مث اینکه میشه
از آرژانتین هم تو نیمه اول گل نخورد ..
نیمه دوم هم تلاش کردیم دیر تر گل بخوریم !
ولی گل نخوردیم !
چرا ؟
چون حواسمون بود قراره گل بخوریم ،
بالاخره آرژانتینه ها .. مسی داره !
کی گل و خوردیم ؟
اون وقتی که فک کردیم بازی تموم شده !
تو وقت اضافه ‌..
نفس هم برای بهم ریختن ات برنامه داره ..
دم به دقیقه نمیاد پیشنهادای طلایی بده
یه هفته بات همراهی میکنه ،
وقت اضافه ضربه شو میزنه میره ...
حواست باشه قراره از نفس بخوری !
نگو من دو نیمه رو بردم !
ما غالب ضربه هامونو تو وقت اضافه میخوریم ..
حواست به وقت اضافه ها باشه

inestagram:shahab_afshar_ir

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
بنده خدا

پله های صعود و سقوط

گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد.  در همین حین چند شکارچی قصد او کردند. گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کردو نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:  دریغ پاهایم که ازان ها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند !

چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها گله مندیم و ناشکر پله ی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم  مایه ی سقوطمان باشد.

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
بنده خدا

معرفی پیج اینستاگرامی...

چند قدم با خدا...

باید یه وقتی هم بیاد که بگی،الان که نه...

الان با خدا قرار دارم!

باشه برای بعد...

***********************

سلام همراهان عزیز...

امروز میخوام یه پیج عالی رو در اینستاگرام معرفی کنم.خودم که از خوندن دست نوشته هاش لذت بردم،ان شاالله مقبول شما هم قرار بگیره...در ضمن متن بالا هم از بنر این پیج کپی کردم.

ادرس این صفحه در اینستاگرام  SHAHAB_AFSHAR_IR

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
بنده خدا

خدا هست...

ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ:ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ....
ﻧﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻭ ﻧﻪ ﺩﻩ ﺑﺎﺭ ... ﮐﻪ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ
" ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ "
ﺳﺮ ﺁﻥ ﺳﻔﺮﻩ ی ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ
" ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ "
ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔﻠﯽ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﮔﻔﺖ :
" ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ "
ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﻪیﺧﺴﺘﮕﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﻬﺎ ، ﺳﺮ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ :
" ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ "
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺭﻓﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ .....!
ﮔﻮﺷﻪ ﺗﯿﺮﻩ آن ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺩ
" ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ "

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

چروک

مادربزرگم همیشه میگفت:

عزیز بهترازجانم
هر وقت،
خواستی «پارچه‌ای» بخری؛
آنرا در دست «مچاله کن» و بعد رهایش کن،
اگر «چروک» برنداشت، «جنس خوبی» دارد.
«آدم‌ها»، نیز «همینطورند!»،
«آدم‌هایی» که بر اثر «فشارها»،
و «مشکلات»، «اخلاق، و رفتارشان»
عوض می‌شود،
و «چروک» بر میدارند،!
اینها «جنس خوبی» ندارند،
و برای «رفاقت»، «معاشرت»، «مشارکت»، «ازدواج» و «اعطای مسئولیت به ایشان»،
به هیچوجه «گزینهٔ مناسبی» نخواهند بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

نارگیل

وقتی انسان برای اولین بار نارگیل سفت را برداشت ،هرگز فکر نمی‌کرد میان قالب قهوه ای رنگ آن ، شیره ای خوش طعم و بو و جسمی سفید و پر خاصیت باشد.

برای "باز کردن اندیشه"،  خود را باید "شکست" ...

عقاید و باورهای خود را ، احساس خود را، باید روزنه های "نو" را باز کرد تا از قالب کهن و بی منطق و عادتی محیط گریخت...!

هیچ گاه مانند یک نارگیل بسته نمان"با ذهنی نو، جهانی نو بساز"چقدر زیبا می توان زندگی کرد وقتی می توان "معمار زندگی" خود بود.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

سنگریزه

سنگریزه" ریز است و ناچیز ...
اما اگر در جوراب یا کفش باشد ،
ما را از راه رفتن باز می‌دارد !
در زندگی هم ؛ بعضی مسائل ریزاند و ناچیز ...
اما مانع حرکت به سمت خوبی ها و آرامش ما میشوند !
بی احترامی یا نامهربانی به والدین ؛
نگاه تحقیرآمیز به فقرا ؛
تکبر و فخرفروشی به مردم ؛
منت گذاشتن هنگام کمک کردن ؛
نپذیرفتن عذر خطای دوستان ؛
بخشی از سنگریزه های مسیر تکامل ما هستند !
آنها را بموقع کنار بگذاریم ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا