بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

عطر سیب تازه ای اینجا پیچیده آخدا

هیچ کسی بار بَدم رو نخریده آخدا
تو فقط مشتریشی ، اونم ندیده آخدا

می دونم دلت نمیاد دوباره ضرر بدم
یه جا ، با هم می خری؛ کال و رسیده آخدا

تویِ زندگیم نشد به در بسته بخورم
اسم پاکت واسه قفل غم، کلیده آخدا

می خوام امشب مثِ اون چوپونه دردِدل کنم
اون که از آدم خوبا طعنه شنیده آخدا

می زنی بیا بزن؛صاحب بنده تی ولی
چی گیرت میاد از این رنگ پریده آخدا !؟

مُشتی پوست واستخوون دیگه جهنم نداره
درخور قهر تو نیستش این تکیده آخدا

کی می خوای اسم منُ از تو بَدا خط بزنی ؟
نوبتم کی میشه؟وقتش نرسیده آخدا !؟

روتُ برنگردون ازمن،نگو منت نکشم
دل شکستن ازشما خیلی بعیده آخدا

کاری کن تا که سری تویِ سرا در بیارم
قسمت میدم به اون سر بریده آخدا

نکنه داری درِ بهشتُ روم وا می کنی!؟
عطر سیب تازه ای اینجا پیچیده آخدا

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بنده خدا

تقدیم به پدرانى که نیستن...

تقدیم به پدرانى که نیستن...

قلمم راست بایست!
واژه ها... گوش به فرمان قلم!
همگی نظم بگیرید
مودب باشید!
صاحب شعر عزیزی است بنام پدر
امشب از شعر پُرم، کو قلم و دفتر من؟!
آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو...
تک و تنها و غریبم!
تو کجایی پدر...؟!
آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو...
بسکه دلتنگ تو ام، از سرشب تا حالا...
آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو...
جانِ من حرف بزن!
امر بفرما پدرم..
آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو...
کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست
آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو...
پدر ای یاد تو آرامش من...!
امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟!
جانِ من زود بیا
بغلم کن پدرم...!
آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو...
گفته بودی: فرزندم! عاشق اشعار تو ام
ای به قربان تو فرزند..بیا دلتنگم
آنقَدَر شعر برای تو بخوانم که نگو...
پدرم...پدر خوبم
به خدا دلتنگم!
رو به رویم بِنِشینی کافیست
همه دنیا به کنار...
تو که باشی پدر!
دست و دلبازترین شاعر این منطقه ام
آنقَدَر واژه به پای تو بریزم که نگو...
گرچه از دور ولی،دست تو را میبوسم
نه شعار است ،نه حرف!
آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

مقتل نوشت ؛ آه...و یعنی تمام شد

یا فاطمة الزهرا "سلام الله علیها" ؛

مقتل نوشت ؛ آه...و یعنی تمام شد
یعنی که دور مادرمان ازدحام شد
یعنی رکوع پشت درش امتداد یافت
یعنی شهید سجده به پای امام شد
هر کس رسید روی تنش رد پا گذاشت
قتلش حلال گشت و نجاتش حرام شد
تنها به جرم اینکه دفاع از امام کرد
محکوم ضربه های پر از انتقام شد
اینجای قصه مادرمان حرفها شنید
تا شد...شکست...درد شدیدش مدام شد
قنفذ به طعنه فاتحه ای خواند و خنده کرد...
یعنی که کار کشتن زهرا تمام شد..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

مش غلوم هم عاقبت شد اهل دیش

ماهواره

مش غلوم هم عاقبت شد اهل دیش
 
 آنتنی بگذاشت در ایوان خویش
 
تا زند گشتی در این کانال ها
 
فیلم ها و همچنین  سریال ها
 
بالشی بر پشت و ریموتش به دست
 
صبح تا شب پای تی وی می نشست
 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

"السلام علیک یا فاطمه معصومه"

مرغ دلم راهی قم می شود
در حرم امن تو گم می شود

عمه ی سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک

کوثر نوری به کویر قمی
آب حیات دل این مردمی

عمه ی سادات بگو کیستی
فاطمه یا زینب ثانیستی

از سفر کرب و بلا آمدی؟
یا که به دنبال رضا آمدی؟

من چه کنم شعله ی داغ تو را
درد و غم شاهچراغ تو را

کاش شبی مست حضورم کنی
با خبر از وقت ظهورم کنی...

"السلام علیک یا فاطمه معصومه"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

یک مشت استخوان

عمری گذشت و یوسف ما پیرهن نداشت
آری که پیرهن نه، که حتی کفن نداشت
عمری گذشت و خنده به لب‌های مادرم!
خشکیده بود و میل به دریا شدن نداشت
عمری همیشه قصة نقاشی سعید!
مردی که دست در بدن و سر به تن نداشت...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا