بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

پـاس میــداریــم یاد مــــردان واقعی ســـرزمیـنـمـــان را

روز مَـــــــرد نـداشــــتـنـد؛

بلکه روزها را مــــــردانــه سـاخــتـنـد.....

تـنـها جورابـشـــان ســوراخ نـبـود

بلکه پیکـــــری ســـوراخ شده از گـلولـه و ترکــــش داشـــتـنـد.....

پـاس میــداریــم یاد مــــردان واقعی ســـرزمیـنـمـــان را



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

شهید علی خلیلی


سال پیش همین روزا بود چهله ی دوم زیارت عاشورا شو شروع کرد..
برای رها شدن از بستر....
 میخواست بلند شه و برای فاطمیه خادمی کنه....
ولی مادر خریدش...

۳۴روز دیگه...

سالگرد پرواز مربی مجاهد...
شهید علی خلیلی...
شادی روحش صلوات..

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

دلتنگ شهیدان

این روزها دلتنگ دلتنگم شهیدان
کی می رود از خاطر من یاد یاران

بعد از شما بال و پرم از دست رفته
تا آسمانها، معبرم از دست رفته

رفتید و ما ماندیم و سیل امتحان ها
در این غبار آلودی شک و گمان ها

آه ای شهیدان جنگ تردید و یقین است
بعد از شما بار گرانی بر زمین است

دنیا محل امتحان هایی خطیر است
یک سو سقیفه آن سوی دیگر غدیر است     

انگار میدان بلا بر پاست هر روز
هنگامهی کرب و بلا برپاست هر روز

هیهات اگر یاران، ولی تنها بماند
کوفه شود ایران، علی تنها بماند

مقداد و سلمان ها چه شد، کو آن همه یار
تنهاست مولا ! أین عمار؟! أین عمار؟!

کو باکری و کاوه، کو چمران و همت
کو آن همه شور و شکوه و عزم و غیرت

مهدی زین الدین و خرازی ما کو
آوینی و صیاد شیرازی ما کو

باید دوباره این زمین را کربلا کرد
باید به فرمان ولایت اقتداء کرد

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

جنگ یک جدول تناسب بود

جنگ یک جدول تناسب بود، تا جوابش همیشه این باشد
پدرم ضربدر چهل درصد، حاصلش بخش بر زمین باشد

عده‌ای را ضریب منفی داد، عده‌ای را به هیچ قسمت کرد
تا هر آن کس که سوء نیت داشت، تا ابد زیر ذره‌بین باشد

یک نفر فکر آب و خاک که نه، در پی نان و آب بود از جنگ
خطر جبهه را خرید به جان، تا پس از جنگ خوش‌نشین باشد

یک نفر پشت خاکریز خودی، لشکرش را که در محاصره دید
سر خود را گذاشت روی زمین، تا دعاگوی سرزمین باشد

یک نفر فارغ از معادله‌ها، بی‌خیال تمام مشغله‌ها
روی میدان مین قدم زد تا، ته این سطر نقطه‌چین باشد

در جواب کسی که می‌گوید، پدر از جنگ دست پر برگشت
هر دو تا آستین او خالی‌ست، تا جوابش در آستین باشد

هم‌قطار پدر که عکاس است، گفت در هشت سال جبهه و جنگ
حسرتش ماند بر دلم یک بار، پدرت رو به دوربین باشد.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

یک مشت استخوان

عمری گذشت و یوسف ما پیرهن نداشت
آری که پیرهن نه، که حتی کفن نداشت
عمری گذشت و خنده به لب‌های مادرم!
خشکیده بود و میل به دریا شدن نداشت
عمری همیشه قصة نقاشی سعید!
مردی که دست در بدن و سر به تن نداشت...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

قهرمان واقعی

کلاس چهارم یادتونه؟؟؟ تو کتاب درسیمون یه پسر هلندی بود که  انگشتش رو گذاشته بود تو سوراخ تا سد خراب نشه...!قهرمانی که با خاطرهاش بزرگ شدیم.تازه تو کتاب عکسی از پطروس هم نبود. و ما هیچ وقت تصویرش رو ندیدیم...هرکدوممون یک جوری تصورش کردیم...که خسته بود.رنگ پریده بود.انگشتش کرخت شده بود...یک کمی پایین تر کلمات و ترکیب های تازه بود.کرخت یعنی سست،بیحس...

گذشت...

گذشت و دیدم اصلا اسمش پطروس نبود.هانس بود.هانس یک شخصیت تخیلی بود یک نویسنده امریکایی به نام مری میپ داچ نوشته بود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا