بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

۱۰۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

جنگ نرم

جنگ نرم

کاش بفهمیم چی دارن به سرمون میارن!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

اولین بار

یادمان نیست کجا صحبت بی دردی شد
اولین بار کجا نوبت نامردی شد
یادمان نیست کجا ازخودمان دور شدیم
یک شبه با کمی اندوخته مغرور شدیم
وسوسه از دل ملعون که دنیا آمد
و هوس با همه ی قدرتش اینجا آمد
اولین بار کجا شرم به انسان خندید
اولین سیب چگونه لب ما را بوسید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

کودک اندلسی... قسمت ششم

کودک اندلسی

قسمت ششم

مثل کسى که به یک ((گزارش ویژه)) گوش مى دهد و ناگفته هایى از یک حادثه را مى شنود

در حالتى بین تعجب وناباورى بودم. حرف هاى پدرم برایم خوب مفهوم نبود.

از این سخنان، حیرت زده بودم. پدرم که دوست داشت هرچه واضح تر، اوراق این کتاب غبار گرفته را برایم ورق بزند و تصاویر این گزارش محرمانه را برایم شرح دهد، ادامه داد: اسلام ،کامل ترین ادیان و آخرین دین الهى است که به وسیله حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) براى هدایت بشر به سعادت ابدى آمده است.
حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) عرب زبان بود و در مکه به پیامبرى مبعوث شد، اما دعوتش جهانى و دینش همیشگى بود و همه انسانهارا از هر رنگ و نژاد و قومیت مخاطب قرار داده بود و روى خطابش با فطرت انسانها بود. کسانى که دعوت او را پذیرفتند و فرمانش را اطاعت کردندو مسلمان نامیده مى شوند، امتى نیرومند تشکیل دادند و با آیینى نو و پیامى آزادى بخش که عدالت و پاکى و توحید و برادرى، از برجسته ترین شعارهاى آن بود، در مدتى کوتاه، بخشى عظیمى از دنیاى آن روز را مجذوب خویش ساختند. اسلام بر پایه دانش و ایمان و راستى و برادرى استواربود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

کودک اندلسی...قسمت پنجم

کودک اندلسی

قسمت پنجم


من مبهوت و حیران و هراسان بودم، فکر مى کردم زندگى خود را پشت این اتاق خود را پشت این اتاق در بسته ترک کرده و جا گذاشته ام و حالا به دنیاى جدیدى وارد شده ام که از توصیف آن ناتوانم و احساس خود را هم نمى توانم ترسیم کنم. لحظات به کندى مى گذشت. پدرم آمد و پیش من نشست. براى اولین بار، با عطوفت و مهربانى دست مرا در دست خودش ‍ گرفت. گرماى محبت را از دستانش حس مى کردم. کمى آرامش یافتم. آهسته و آرام، به نحوى که گویى سخت بیمناک و نگران است،

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

بانو یک واژه پارسی کهن است

تقدیم به تمام بانوان کشورم

واژه " بانو " در اصل برگرفته از واژه پهلوی " ریتا با گیانو " به معنی پرتوی یزدانیست

بانو یک واژه پارسی کهن است . (بان + و = بانو )
بان در نام شهر بانه هنوز به کار می رود . بان یعنی بالا و بانو به معنی کسی است که در بالا جا دارد و این به نشانه گرامی داشتن بانوان اس .
اما واژه خانم مغولی است و ریشه پارسی ندارد . خان و خانم و بیگ و بیگم نام های مغولی است . خان و بیگ مذکرند و خانم و بیگم مؤنث هستند.
زن از ریشه "کن" به معنی خانه و صاحب خانه می آید. بانو در اوستایی به معنی فروغ و روشنایی است. پس بانو به معنی چراغ خانه است. کدبانو هم یعنی چراغ خانه (کد = خانه) خود واژه همسر (هم-سر) کاملا گویاست که زن در آیین باستانی ما همپایه مرد است ـ

هدیه کنید به تمام بانوان ایران زمین..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

شعری زیبا ازمقام معظم رهبری در وصف امام خمینی

شعری زیبا ازمقام معظم رهبری

می فروشی گفت :
کالایم  می است  

  رونق بازار من  

  ساز و نی است

       من خمینی دوست میدارم        

  که او هم خم است و هم می است و هم نی است .

(خم+می+نی=خمینی)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

ابا صالح نگاهت کافیست تا در هوای آمدنت بمیرم.

مولا جان زمان میگذرد
و زمانه پیر میشود تنها
یاد توست که در دلم جوانه میزند,
اقا جان تو تکرار میشوی ومن هروز به شوق حضورت دلتنگ میشوم,
تیک تاک ثانیه ها به وقت قرار عاشقیست
ساعتم را به وقت دلم کوک کرده ام
چون ثانیه ها را تند تند
میشمارم......

ابا صالح نگاهت کافیست تا در هوای آمدنت بمیرم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

شب جمعه و یاد عزیزان رفته

پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است...
پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ...
پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ...
پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ...
چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را ... تنها به فاتحه ای قانعند
شب جمعه است یاد از عزیزان از دست رفته بکنیم باشد که دیگران نیز مارا یاد کنند ...

اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

ابراهیم ع در اتش

ابراهیم ع در اتش

وقتى که نمرود حضرت ابراهیم (علیه السلام) را در آتش انداخت، ملائکه آسمان ها به گریه در آمدند، جبرئیل عرض کرد خدایا! در روى زمین یک نفر تو را پرستش مى کرد و حالا دشمن بر او مسلط شده، خطاب شد من هر وقت بخواهم او را اعانت و یارى مى کنم، ملائکه عرض کردند، پروردگارا پس اذن بده ما به یارى او بشتابیم، از طرف حضرت حق خطاب شد بروید، اگر اذن داد او را یارى کنید. ملکى که موکل آب بود آمد، ملائکه اى که موکل باد و خاک و آتش بودند آمدند ،گفتند:اى ابراهیم اجازه بده تو را نجات دهیم و دشمنان تو را هلاک کنیم، حضرت ابراهیم اجازه نداد.
جبرئیل آمد گفت: اى ابراهیم آیا حاجتى دارى.
حضرت ابراهیم فرمود: حاجتى دارم ولى به تو ندارم.
جبرئیل گفت: به آن کس که دارى بگو.
حضرت ابراهیم فرمود: حسبى من سؤالى علمه بحالى.

ما کار خود بیار گرامى گذاردیم
گر زنده سازد یا بکشد راءى راءى اوست
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
از حضرت کریم تمنا چه حاجت است
فرمود او خودش از حال من مطلع است غافل نیست
افوض امرى الى الله ان الله بصیربالعباد
خطاب شد اى آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شو .

این نتیجه توکل بر خداست و لا غیر .اینکه انسان در همه حال فقط و فقط خدا رو ببینه و از رب العالمین یاری بخواد .

ایا خدا برای بنده اش کافی نیست؟!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

هفتاد سال ، هفت روز یک نان

هفتاد سال عبادت
هفتاد سال عبادت ، هفت روز یک نان
گویند عابدى هفتاد سال خدا را عبادت کرد. شبى در عبادتگاه خود مشغول راز و نیاز بود. زنى آمده درخواست کرد او را اجازه دهد شب را در آنجا بسر برد تا از سرما محفوظ بماند. عابد امتناع ورزید. زن اصرار نمود باز نپذیرفت ، ماءیوس شده برگشت . در این هنگام چشم عابد به اندام موزون و جمال دلفریب او افتاد هر چه خواست خود را نگه دارد ممکن نشد از معبد بیرون آمده او را برگردانید داستان گرفتار شدن خود را شرح داد. هفت شبانه روز با او بسر برد. شبى به یاد عبادتها و مناجاتهاى چندین ساله افتاد بسیار افسرده گردید به اندازه اى اشک ریخت که از حال رفته بیهوش شد. زن وقتى ناراحتى عابد را مشاهده کرد همین که به هوش آمد گفت تو خداى را با غیر من معصیت نکرده اى اگر با او از در توبه درآئى شاید قبول کند. مرا نیز یادآورى کن .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا