بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم

از امام میگوییم

از بقیه تصاویر در ادامه مطلب دیدن کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

هل من ناصر ینصرنی ... آگاه باشید

هل من یاسر ینصرنی

بسمه تعالی
هل من ناصر ینصرنی ... آگاه باشید
همان مدینه ای که اولین پایگاه تشکیل حکومت اسلامی بود بعد از مدت اندکی به مرکز بهترین موسیقی دانان و آوازه خوانان و معروف ترین رقاص ها تبدیل می شود . مقام معظم رهبری
یک نفر نیست فریاد بزند ...
بیایید قفل زبانمان را باز کنیم ...
مثل الامام مثل الکعبه ...
ما باید دور رهبرمان بچرخیم و او را یاری کنیم نه منتظر فرمان او ... باید اعتراضمان را نشان دهیم ... باید نهی از منکر را نشان دهیم ...
دیگر وقت ساکت شدن نیست ... بعد از قبح زدایی از ارتباط با امریکا انواع و اقسام توهین به قشر متدین جامعه قبح شکنی از آوازه خوانی زنان و شرکت وزیر در آن مجلس زیر سوال بردن مقدسات به اسم اعتدال و آزادی در روزنامه هایشان گرفتن مجلس شو و نمایش زنان در آنجا و ...
نوبت صدور مجوز
تکثیر نوار
آوازه خوانی

.

.


امام خامنه ای در سال ۹۲ : من از فرهنگ نگرانم
نگذارید انقلاب به دست نامحرمان بیافتد . امام خمینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

کودک اندلسی...قسمت هفتم

کودک اندلسی

قسمت هفتم

دلم مى خواست پدرم لحظاتى سکوت کند، تا من آنچه را مى شنیدم عمیق تر درک کنم

در صداقت او هیچ تردیدى نداشتم ،اما هضم کردن آن همه ستم و جفا که درباره نیاکان مسلمان ما شده بود، برایم دشوار بود. چه مى شد که خیلى زودتر پدرم این حرف ها را به من مىگفت؟ به نظرم آمد که تا آن موقع خیلى بى خبر و غافل و ساده لوحانه زندگى کردام. چشمم به حقایق تازه اى گشوده مى شد. کم کم داشتم به رازهاى نهفته در حرکات و حالات پدرم پى مى بردم و عمق رنج و اندوهش را در مى یافتم، پرسیدم: چه چیزى سبب شد که مسیحیان بر این کشور مسلط شوند؟ مگر جنگ و تهاجمى پیش آمد؟
علت دشمنى آنان چه بود؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

اندک اندک بعد جنگ دلها گرفت

در باغ شهادت

اندک اندک بعد جنگ دلها گرفت

باگناه کردن صفا از ما گرفت

اندک اندک کوچها بی نور شد

از اسامی شهیدان دور شد

اندک اندک جنگ نرم آغاز شد

باگناه درهای شهوت باز شد

اندک اندک بی حجابی باب شد

چادری شاگرد و بانوی فشن ارباب شد

چادری ها درمثل اُمّل شدند

موفشن ها در عوض چون گل شدند

اندک اندک اغتشاشی شد به پا

بی بصیرت ها شدند در آن رها

اندک اندک سینه ها شد تنگ تنگ

فتنه گرهامان شدند مردان جنگ

اندک اندک دشمنان رزل و پست

روز عاشورا شدند چون گرگ مست

روز عاشورا بجای هروله

دیده ام هر مرد و زن در هلهله

کوکجاست عمار آن مرد غریب

تا نگوید أین عمار آن حبیب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

انقلاب اسپارتاکوسی

انقلاب اسپارتاکوسی

اسپارتاکوس برده ای بود که در خدمت امپراتوران روم به عنوان گلادیاتور به میدان می رفت و با گلادیاتور های دیگه مبارزه می کرد و در نهایت گلادیاتور ها، همنوعان خودشون رو می کشتن و قیصر هم عشق می کرد و مردم روم هم سر گرم می شدند.
اسپارتاکوس تصمیم گرفت بردگان رو دور خودش جمع کنه و علیه امپراتور قیام کنه. مبارزه شدیدی هم انجام میدن و موفق می شوند امپراتور رو سرنگون کنند. بعد از سرنگونی قیصران ماندن چطوری نظام بسازند. از اونجایی که فقط یک شیوه یک نظام یک سیستم برای اونها قابل تصور نبود و خو کرده بودن به همون سیستم، آمدن نظامی ساختن مانند قیصر. یعنی قیصر رو انداختن پایین خودشون شدن قیصر و بعد شهروندارن روم رو تبدیل کردن به گلادیاتور. خب براچی انقلاب شد؟ انقلاب درست شد یک حکومتی درست کنیم که باهمدیگه حزب بازی در بیاریم بجنگیم و این رو خراب کنیم و این رو بیاریم سر قدرت و اون رو برداریم و هرکسی جیبش رو پر کنه و فک و فامیلش رو بعدش هزار جور مسائل فرعی درست کنیم و کسی به این چیزها توجهی نکنه؟ برا این انقلاب شد؟
برا این انقلاب شد که بخش عمده ای از مدیران ارشد که از جنوب شهر و از روستاها و شهر های دور بلند بشن و بعد بشن بالا شهر نشین تهران؟ وقتی اومدن تو مسئولیت دوزار نداشتن که تو زندگیشون خرج کنن بعد میلیونر و میلیارد و ... برای اینا انقلاب شد؟ اگه برای اینا انقلاب شد که تو زمان شاه ملعون هم همه اینارو داشتیم. پس برا چی انقلاب شد؟
فراموش نکنیم انقلاب شد برای انجام یک مأموریت الهی. انقلاب ما دنباله انقلاب پیامبر عزیز حضرت محمد مصطفی (ص) است. بعضی از آقایون مسئول که دنبال قدرت و پول هستین، روی صحبتم با شماست. اگه قرار بود ازین کارها کنید پس چرا انقلاب کردیم؟ نکنه ماهم شدیم اسپارتاکوس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

مزرعه بدون حاصل...

" به خاطر بسپار "

- زندگی بدون چالش ؛ مزرعه بدون حاصل است.

- تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد؛ مرغ است.

-زندگی ما با " تولد" شروع نمی شود؛ با "تحول" آغاز میشود.

- لازم نیست "بزرگ " باشی تا "شروع کنی"، شروع کن تا بزرگ شوی ...

- اگر قبل از رفتن کسی خوشبخت بودید ؛ بعد از رفتنش هم می توانید خوشبخت باشید...

- باد با چراغ خاموش کاری ندارد ؛ اگر در سختی هستی بدان که روشنی...

- ما فقط برای یک بار جوان هستیم ؛ولی با یک تفکر غلط می توانیم برای همیشه نابالغ بمانیم ...

- بخشش؛ گذشته را دگرگون نمی سازد؛ ولی سبب گشایش آینده می شود...

- و در آخر :
ما نمی توانیم تعیین کنیم چند سال زنده خواهیم بود؛ اما می توانیم تعیین کنیم چقدر از زندگی بهره ببریم...

نمی توانیم تک تک اعضای صورتمان را انتخاب کنیم؛ اما می توانیم انتخاب کنیم که چهره مان چگونه به نظر برسد...

نمی توانیم پیش آمدن لحظات دشوار زندگی را متوقف کنیم؛ اما میتوانیم تصمیم بگیریم زندگی را کمتر سخت بگیریم..

" جان ماکسول"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

جنگ نرم

جنگ نرم

کاش بفهمیم چی دارن به سرمون میارن!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

اولین بار

یادمان نیست کجا صحبت بی دردی شد
اولین بار کجا نوبت نامردی شد
یادمان نیست کجا ازخودمان دور شدیم
یک شبه با کمی اندوخته مغرور شدیم
وسوسه از دل ملعون که دنیا آمد
و هوس با همه ی قدرتش اینجا آمد
اولین بار کجا شرم به انسان خندید
اولین سیب چگونه لب ما را بوسید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا

کودک اندلسی... قسمت ششم

کودک اندلسی

قسمت ششم

مثل کسى که به یک ((گزارش ویژه)) گوش مى دهد و ناگفته هایى از یک حادثه را مى شنود

در حالتى بین تعجب وناباورى بودم. حرف هاى پدرم برایم خوب مفهوم نبود.

از این سخنان، حیرت زده بودم. پدرم که دوست داشت هرچه واضح تر، اوراق این کتاب غبار گرفته را برایم ورق بزند و تصاویر این گزارش محرمانه را برایم شرح دهد، ادامه داد: اسلام ،کامل ترین ادیان و آخرین دین الهى است که به وسیله حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) براى هدایت بشر به سعادت ابدى آمده است.
حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) عرب زبان بود و در مکه به پیامبرى مبعوث شد، اما دعوتش جهانى و دینش همیشگى بود و همه انسانهارا از هر رنگ و نژاد و قومیت مخاطب قرار داده بود و روى خطابش با فطرت انسانها بود. کسانى که دعوت او را پذیرفتند و فرمانش را اطاعت کردندو مسلمان نامیده مى شوند، امتى نیرومند تشکیل دادند و با آیینى نو و پیامى آزادى بخش که عدالت و پاکى و توحید و برادرى، از برجسته ترین شعارهاى آن بود، در مدتى کوتاه، بخشى عظیمى از دنیاى آن روز را مجذوب خویش ساختند. اسلام بر پایه دانش و ایمان و راستى و برادرى استواربود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بنده خدا

کودک اندلسی...قسمت پنجم

کودک اندلسی

قسمت پنجم


من مبهوت و حیران و هراسان بودم، فکر مى کردم زندگى خود را پشت این اتاق خود را پشت این اتاق در بسته ترک کرده و جا گذاشته ام و حالا به دنیاى جدیدى وارد شده ام که از توصیف آن ناتوانم و احساس خود را هم نمى توانم ترسیم کنم. لحظات به کندى مى گذشت. پدرم آمد و پیش من نشست. براى اولین بار، با عطوفت و مهربانى دست مرا در دست خودش ‍ گرفت. گرماى محبت را از دستانش حس مى کردم. کمى آرامش یافتم. آهسته و آرام، به نحوى که گویى سخت بیمناک و نگران است،

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بنده خدا